گز کردن هزار بارهی انقلاب تا ولیعصر با تو، خندههامون، بیقید بودن هامون، ذوق کردنا و حرفامون
کی مثه تو میتونه اننننققددددر با بودنش بهم حال خوب و آرامش و انگیزه برا ادامه دادن بده؟
کی مثه تو میتونه این مسیر تکراری رو انقددددر جذاب کنه که هزاربارم بریم و برگردیم نفهمیم که چقد رفتیم و چقدر گذشته
حالم با تو بهترینه، وقتی با ذوق دوستداشتنیهامو بهت نشون میدم، وقتی ساعتها پشت میز چوبی کافه میشینیم و انقددددر گرم صحبت میشیم که نمیفهمیم کی روز بود، کی شب شد، وقتی بعد از غذا حرفامون تموم نشدنیه و میگی چایی بیارن و قوری قرمزمو با قوری صورتیت عوض میکنم و میگم از قرمز بدم میاد و مسخرم میکنی :) وقتی تنها کسی هستی که میتونم از کوچکترین مسائل زندگیم تا بزرگترین دلخوشیهام باهات حرف بزنمو برق خوشی رو تو چشمات ببینم، وقتی رو لب جفتمون لبخند حاکی از رضایت میشینه و کی اندازه من و تو میفهمه که این لبخند رضایت برا مایِ همیشه ناراضی چقدددر با ارزشه :)
میدونی شاید ماها احمق باشیم که با وجود موقعیتهای الانمون احساس رضایت نکنیم، ولی وجود تو همیشه باعث احساس خوشبختیم بوده و هست :) و حالا چه اهمیتی داره که به باگ ظرفیت نامحدود انسان تو موفقیت توجه نمیکنیم و همیشه فقط با بهترین خودمون شدن (یعنی هیچ وقت) راضی میشیم؟ :)
مهم اینه که همو داریم ^___^