دیروز اومدم خونه
بعد از دو هفته
فوقالعادس
انقده دلم برا حسین تنگ شده بوووووود که اخر میگفت:
آجی ولم کن :/ تموم شدم :/
وای انقده خوب بود
همه وسایلمو تنهایی برد تو خونه نذاشت یه دونشم بگیرم دستم
فرض کنید کوله پشتی سنگین منو لپ تاپ و چمدونو برد خونه
یعنی عاشقشمااا
خیلی خوبه این بشر ^____^
دیروز کلا روز خوبی بود با این که کم درس خوندیم ولی همش خوب بود :))
وای ماماننممم
یه چیزایی گفت
من داشتم شاخ درمیاوردم
- فاطمه یه مشتری داریم ۱۵ ساله مقیم آمریکاس !
+ وااااااایییی جدا ؟ وای مامانم شمارشووو بده مننننن ! میخوام باهاش بحرفمممم
- بذار امتحاناتو بدی مدالت مشخص شه، اگه طلا شدی باهاش حرف میزنم که کمکت کنه
+ مااماااان تو فوقالعادهای… عاشقتم یعنی:)) همیشه میدونی چجوری به من انگیزه بدی :))
- :)
الی الی الی
یعنی دیگه حرفی نذاشتی برا من
عاشقتم خل و چل روانی :)))
+ لازم به توضیحه که مادرجان در بانک کار میکنه :! گفتم شاید سوال بشه براتون یه نفر که اینجا نیست چجوری مشتریشونه :!
اگه یه روز یه دختری رو دیدین با شلوار کتون ِ دمپای مشکی و مقنعه مشکی و مانتوهای رنگتیره،
با کوله پشتی مشکی
هندزفری تو گوششه و رو یه ارتفاعی دور از همه نشسته و
داره درس میخونه و اصن انگار تو این دنیا نیست
بیاین باهاش سلامعلیک کنید
منم :)
من اگه یه فرشته آرزو برآوردهکن داشتم،
هی
همش
فقط
بازم
کلا
همیشه
بهش میگفتم بغـــــــل
من بغل
یکی منو بغل
شماره مشترک مورد نظر در شبکه موجود نمیباشد!
یعنی اینی که با Android6.0 Marshmallow و Chrome Mobile 52.0.2743.98 رزولیشن ۶۴۰-۳۶۰ به وب منو بهار اومده تو نیستی ؟
هستی؟
لعنت به ساعتای متقارن
من دلم میخواد گوشیمو نگاه کنم ساعت متقارن نباشه
تورو خدا :(
خواب دیدم پست گذاشته
مثله همیشه رفتم کامنت گذاشتم
خیلی عادی
انگار نه انگار که اصن ۱۰ روزه نیست!
بعد آخرش متوجه شدم که عه
عرفان اومده
رفتم دوباره پستشو دقیقتر بخونم
انگار الفبا بلد نبودم
نشد
نشد پستشو دوباره بخونم
عرفان
میشه بنگری ؟
چرا هیش کی نمی فهمه این دنیا به بچه نیاز نداره ؟
این دنیا به پدر مادر مسئولیت پذیر نیازداره فقط
چشاموتونو باز کنید
گوشه کنار این شهر و کشور و دنیا بچه هارو نمی بینید؟
چرا فک می کنید زندگی اونا هیچ ربطی به شما نداره؟
چرا فک می کنید اون بچه ها مسئول اشتباه پدرمادراشون یا گلچین کردن خداعن؟
چرا فک می کنید بچه ای که شما به این دنیا اضافه می کنید فرق داره با اون بچه بی کس و کار؟
همه لذتاتون خلاصه شده تو یه شب تلاش برا بچه دار شدن و 9 ماه حمل اون بچه و بیمارستان رفتن و خبر خوش شنیدن؟
بعد از به دنیا اومدن، دیگه چه تفاوتی بین بچه ی تولید شده توسط شما و تولید شده توسط یه نفر دیگه هست؟
هیچی
خودخواه ترین موجودات عالم شمایین که فقط به خاطر تجربه ی یه لذت 9 ماهه هزاران بچه رو از لذت داشتن یه عمر پدر مادر دلسوز و مسئولیت پذیر محروم می کنید
این دنیا بی نهایت بچه بی سرپرست داره و تعداد محدودی پدرمادر که دارن به تعداد اون بچه ها اضافه می کنن
+ نشایند که نامت نهند آدمی.....
+ دستم خورد پست (خطر تنهایی گزیدگی) م پاک شد :( اگه متنشو دارین لطفا برام بفرستین....
دیشب و پریشب رصد بود!
من قطعا تو اولین فرصتی که برام پیش بیاد میرم عکاسی نجومی یاد میگیرم
واقعا خیلی حس بدیه چشمت یه عالمه چیزای خوشگل ببنه و نتونیثبتش کنی!
مخصوصا این دو سه شب بارش شهابی هم بود
یعنی سرتو میبردی بالا میدیدی داره شهاب رد میشه!
البته راستشو بخواید بعد از ۳-۴ بار خیلی عادی شد :|
ولی خب به نظرم ستارهها و کهکشان خیلی خیلی خیلی فوقالعادهترن!
چهارشنبه صب امتحان تئوریه میانترم داشتیم
بعد از ظهر راه افتادیم سمت دماوند!
الانم بعد از ۲۲ ساعت بیداری خدمت شوما دارم پست میذارم!
تازه دوشنبههم امتحان میانترم تحلیلداده داریم :-!
من برم غش کنم!
یا حتا وقتایی ک ارسلان با نامزدش حرف میزنه و میبینم که اون دختر، چقدر دختره! چجوری میتونه انقدر دختر باشه؟ چجوری میتونه گاهی مطیع باشه؟ چجوری میشه سرکش نبود؟ چجوری میشه اعتماد کرد به یه نفر و کل وجودتو سپرد بهش؟ به نظرم همچین چیزی غیر ممکنه. همیشه قشنگ ترین رویاهای بچگیم و عمق خواسته هام و چیزی که تو خواب و خیال میدیدم، خودم بودم و یه خونه ی نیمه تاریک بود. از هفت صبح تا ده شب کار کردن و بعدش اومدن تو اون خونه و یه کمی نوشتن. یه کمی خلوت کردن با جغد نازنینم. یه لیواااان بزرگ چایی خوردن یکم ویولن زدن بعد خوابیدن. بعد هم دوباره صبح و کار و کار و کار. تو تمام عمرم فقط یه بار، فقط یه بار تو رویاهام این خونه یکم روشن بود. فقط یه بار شد که وقتی رفتم تو آشپزخونه چایی بیارم یه نفر از پشت بغلم کرد و تنها نبودم! فقط یه بار و به مدت خیلی کوتاهی این اتفاق افتاد نمیدونمم چرا افتاد. اما بعدش دوباره همون تنهایی و خونه تاریک و جغد عزیزم. هیچ وقت آینده ی جدی م چیزی جز این نبوده
نمیدونم چرا اما... اما واقعا دلم میخواد همین چیزایی که تعریف کردم سرنوشتم باشه نه یه زندگی روشن دو نفره و خوشحال! به نظرم چیزی نیست که براش ساخته شده باشم. خسته میشم ازش. از کلیشه ای بودنش. از تکراری شدنم تو زندگی. از استرس اینکه شاید یهو دیگه دوسم نداشته باشه... ترجیح میدم خودم باشم و یکی دو تا رفیق، که بدونم تا تهش هستن. اصلا به خاطر حس خیانت یا تنها شدن تحمیلی از طرف شخص مقابلم نیست که دلم نمیخواد اون خونه قشنگمو با کسی سهیم شم. نه! فقط به خاطر اینه که من واقعا اون آینده رو اونجوری که ترسیم کردم دوسش دارم! خیلی زیاد. به خصوص جغد عزیزم رو
باشد که اتفاق بیوفتد
+ وقتی وارد وبلاگ الی شدم و ابنو خوندم، حس کردم دیگه نمیتونه کسی بیشتر از این با من تفاهم داشته باشه
+ خودم هنو تو هنگم و نمیدونم چه کامنتی براش بذارم :|
ماجرا از اون جا شروع میشه که یه عده میان دوره
که سواد علمیشون فول و شعورشون زیر خط فقره
نمیتونن تشخیص بدن کلاسی که توش هستن کلاس یه مدال داره سال بالاییشونه یا یه پژوهشگرو دکتر مملکت
البته این که بفهمن خیلی عجیبه!
هر کار دلشون میخواد سر کلاس میکنن
هرجوری دلشون بخواد رفتار میکنن
و وقتیم استاد میذاره میره وای میسن به معذرت خواهی های اون عدهای که هیچ کاری نکرده و فقط پاسوز حماقتا و بچهبازیهای اونا شدن، میخندن
چرا؟
چون از سال اول دبیرستان فول تایم با بهترین استادا با کمترین هزینه و بدون هیچ تنشی کلاس داشتن
به این کلاسا نیازی ندارن که
هیچ وقت درک نکردن در به در دنبال استاد گشتن و پیدا نکردن کسی که اغلب اوقات یا وقتش هماهنگ نیست یا هزینش، یعنی چی
نمیفهمن تنهایی خوندن یعنی چی
از اول همه چی براشون حاضر و آماده بوده و اونا تنها کاری که کردن استفاده بوده
بعد بخاطر وجود اونا تو کلاس
بخاطر شکم سیریشون از داشتن کلاس
دکتری قهر میکنه
یه لحظه به محدود کسایی که به کلاسش نیاز دارن فکر نمیکنه و اون لحظه آخرم میگه
نظریه تورم رو حتما بخونید
حتما
اون موقعس ک میفهمی عدالت آموزشی یعنی کشک
یعنی بچه بازی یه عده از رو دونستن زیاد و انتقامی که فقط تویی رو میسوزونه که هیچ کاره بودی
+ نظریه تورم یکی از سنگین ترین نظریههای کیهانشناسیه
هیچ چیز جذابی در حال حاضر تو زندگیم نیست
همهچی داره فوقالعاده معمولی میگذره
با یه سری خاطره که درست میشه
دلم یه تلاش درست و حسابی
یه حال درست و حسابی
یه آدم تقریبا در دسترس درست حسابی
و یه هیجان درست حسابی میخواد
دلم میخواد سریعتر دوره تموم بشه و من پیست آزادی رو بذارم رو سرم و بمیرم از بس کارت برونم
که تموم شه و زودتر دوره پاراگلایدرمو بگذرونمو روزی ۲-۳ بار از بالای کوهای نزدیک چیتگر بپرم
که پرواز کنم
که بریم یه کیش درست حسابی و خفه کنم خودمو از جت اسکیو پرواز
که بشینم لب ساحل و آهنگ گوش کنم و خستگیامو در کنم
که بعدش همهی کتابای نخوندمو بخونم و همهی شعرهای ضبط نشدمو ضبط کنم و آرشیو جدیدی به صداهایی که هرشب گوش میدم اضافه کنم
که برم کلاس پیانو ثبت نام کنمو با استاد الی کلاس زبان بردارمو درس بدمو آرامش داشته باشم
آرامش ندارم
آرامشم رفته
دلم گرفته
حرفهای منطقی و خوب شما پذیرفته میشود…
سال دوم وقتی از اون کلاس ۲۹ نفره که ۷-۸ نفرش میخواستن بیان ریاضی کنار تو نشستم و مثل همیشه خوشحال بودم جایی که هستم خلوته و قوی، هیچ وقت فک نمیکردم یه روزی مثه امروز برسه که از غصهها و فشار درسات اشک تو چشمام جمع بشه و به خودم لعنت بفرستم که چرا پیشت نیستم
چرا مثه تک تک ثانیههایی که این دوسال بهم انرژی دادی و گوشمو تمام وجودمو از انرژی مثبت پر کردی، الان کنارت نیستم و تو چشمات زل بزنم بگم
الی
تو فوقالعادهترین آدمی هستی که تو زندگیم دیدم و میبینم
تو بینظیری وقتی ۱۷ سال و ۶ ماه و ۱۵ روز سن داری و صدها جلد کتاب خوندی، با عشق ویالون میزنی، مسلط انگلیسی صحبت میکنی، یه کتاب زیر چاپ داری و یه کتاب در حال تایپ با شاید هزاران نوشته و داستان کوتاه، با اختلاف کوچکترین عضو یه ارکستر رسمی هستی و وقتی با یه دانشجوی سال آخر فیزیک صحبت میکنی تا بهش نگفتی متوجه نمیشه که دانشآموز ریاضی هستی نه دانشجوی ریاضی! تو بینظیری وقتی عاشق زیستی و ریاضی میخونی و با شعرای فروغ زندگی میکنی
الی تو فوقالعادهای وقتی کتونیتو میپوشی و قدم به قدم مغازههای انقلاب رو گز میکنی و روح کتابارو درک میکنی
تو فوقالعادهای که لذت شنیدن ده بارهی یه آهنگ زیر بارون وسط پارک لالرو میفهمی
الی تو بینظیری وقتی درداتو تو دلت نگه میداریو به همهی آدمای دنیا عشق میورزی
الی
تو با ارزشترین و با ارزشترین و با ارزشترین آدمی هستی که نهتنها تو زندگی خودت بلکه تو زندگی اطرافیانت و من وجود داری
الی تو انقدر موفق و عالیای که اگه نباشی انگار که دنیا یکی از گرانبها ترین داشتههاشو از دست داده
انقدر عالیای که هزاران نفر با سه چهار برابر سن بیشتر از تو هنوز به جایگاهت نرسیدن
رفیق دوس داشتنی
یکی از عزیزترین و مهمترین و ارزشمندترین داشتههام تو زندگی،
تو انقدر آدم ثابت شدهای برا دنیا هستی که شاخ ترین آدمای روی زمینم بیان بگن تو نمیتونی و منتظر شکستت باشن، تمام ستارهها و آسمونا و همه چیزای خفنی که تو این دنیا وجود دارن، کنارت وای میسن و با تمام وجود ازت حمایت میکنن
الی
تو، تو درستترین جایگاهی که میتونه برات وجود داشته باشه وایسادی ولی همهی اینا برای تو کمه
لیاقت تو خیلی خیلی خیلی بالاتر از همه ایناس
پس برا رسیدن به لیاقتت مثه قبلا تلاش کن و خسته نشو
خدا و تمام کائناتش
و من با تمام وجودم
تا آخرین لحظه کنارتیم…
چه زمانی بیشتر از همیشه خوشحال بودهاید؟
وقتی تو راهی قدم گذاشتم که چیزی بهم اضافه کرده
بزرگترین ترستان؟
مفت بمیرم
اولین خاطرهای که در ذهنتان هست؟
چیز جالبی یادم نمیاد :| شاید چون این روزا ثانیه به ثانیش خاطرس
کدام انسان در قید حیات را بیش از بقیه تحسین میکنید و چرا؟
مامانم، چون قدرتمند ترین آدمیه که تو عمرم دیدم و یه الگوی بینظیره
چه خصلتی در خودتان میبینید که به نظرتان تاسفآور است؟
هیچی
گرانبهاترین مایملکتان؟
مغزم
دوست دارید کجا زندگی کنید؟
جایی که جمعین غالبش پایهای ترین قوانین زندگی، شعور اجتماعی و فرهنگ رو داشته باشن… چیزی که اینجا پیدا نمیشه هیچ جوره
بزرگترین قدرتی که مایل بودید میداشتید؟
تمام بچههای بیسرپرست و بدسرپرست رو حمایت کنم و خنده بیارم رو لباشون
چه چیزی افسردهتان میکند؟
بی فایده بودن
به خاطر چه چیز به والدینتان مدیون هستید؟
به خاطر نشون دادن درد مردم بهم، فهمیدن
عطر مورد علاقهتان؟
شَنل چَنس
کلمه محبوبتان؟
کمک
کتاب مورد علاقهتان؟
شازده کوچولو
بدترین چیزی که کسی به شما گفته؟
یادم نمیاد…
دوست داشتید بیشتر به چه کسانی میگفتید متاسفم و چرا؟
در معنای اظهار پشیمونی: به خودم در معنای تاسف از صحبت کردن با آدم مذکور: به ۹۵درصد آدما
عشق شبیه چیست؟
یه خواب راحت
شده به کسی بگویید «دوستت دارم» و دوستش نداشته باشید؟
نه
بزرگترین ناامیدیتان؟
پسر نیستم
اگر میتوانستید گذشتهتان را اصلاح کنید، چه چیزی را تغییر میدادید؟
هیچی
اگر میتوانستید به زمان گذشته برگردید، به چه زمانی میرفتید؟
به چهارسالگی
آخرین بار چه زمانی و چرا گریه کردید و چرا؟
یکشنبه؛ چون حس میکردم جایی که هستم رو دوس ندارم…
چطور آرام میشوید؟
بغل
چه چیز بهخصوصی کیفیت زندگیتان را بهتر میکرد؟
آشنا شدن با کتاب از ۶-۷ سالگی
از نظر خودتان، بزرگترین دستاوردتان چیست؟
اینکه کاری رو انجام میدم که عاشقشم حتی اگه همه مخالفت کنن و سنگ بندازن جلو پام
شبها چه چیزی بیدارتان نگه میدارد؟
اینکه بیخوابیام میشه لبخند
دوست دارید در مراسم خاکسپاریتان چه آهنگی نواخته شود؟
یه روز خوب میرسه مرتضی پاشایی
و مایلید چطور در ذهن دیگران باقی بمانید
بگن در عین اینکه مغرور و منزوی بود دلش برا بچههای پرورشگاهی پر میکشید و برا اونا جور دیگهای بود
بهترین درسی که از زندگی آموختید؟
تنها باش
همین حالا دوست داشتید کجا بودید؟
بغل بابام
یک جوک به ما بگویید.
نمیدونم!
.
.
+ مرسی از آقای گوهری بابت اینا! جواب دادن بهشون جالب بود…
+ دو رنگ نوشتن با گوشی خیلی سخته انصافا :/
+ اومدم خونه
+ حالم از ۹۰ درصد آدما بهم میخوره، نسبت به ۱۰ درصد بقیه حسی ندارم، عاشق ۳ نفرم…
+ به طرز عجیبی به آسمونو و اسم ستارههای مهم صورتفلکیها مسلط شدم!
+ این روزا حس میکنم زندگیم یه جامپ خیلی بزرگ رو داره پشت سر میذاره نسبت به ۲ هفته پیش
+ زندگی وقتی همهچی خوب و خوشه مسخرس
+ همین

-
فروردين ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱ )
-
آبان ۱۳۹۶ ( ۴ )
-
مهر ۱۳۹۶ ( ۶ )
-
شهریور ۱۳۹۶ ( ۱ )
-
مرداد ۱۳۹۶ ( ۵ )
-
تیر ۱۳۹۶ ( ۹ )
-
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱۶ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲۱ )
-
فروردين ۱۳۹۶ ( ۱۶ )
-
اسفند ۱۳۹۵ ( ۲۱ )
-
بهمن ۱۳۹۵ ( ۳۷ )
-
دی ۱۳۹۵ ( ۲۲ )
-
آذر ۱۳۹۵ ( ۲۸ )
-
آبان ۱۳۹۵ ( ۷ )
-
مهر ۱۳۹۵ ( ۱ )
-
شهریور ۱۳۹۵ ( ۲۰ )
-
مرداد ۱۳۹۵ ( ۱۹ )
-
تیر ۱۳۹۵ ( ۲۷ )
-
خرداد ۱۳۹۵ ( ۲۷ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۲۷ )
-
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۴ )
-
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۴ )
-
بهمن ۱۳۹۴ ( ۶ )
-
دی ۱۳۹۴ ( ۵ )
-
آذر ۱۳۹۴ ( ۴ )
-
آبان ۱۳۹۴ ( ۵ )
-
مهر ۱۳۹۴ ( ۱۳ )
-
شهریور ۱۳۹۴ ( ۲ )
-
مرداد ۱۳۹۴ ( ۴ )
-
تیر ۱۳۹۴ ( ۱۴ )