و نشون به اون نشون ک من یک ساعت و نیمه دارم ول میگردم تو خونه تاریک و ساکت و هنو شروع نکردم به درس خوندن -_-
چون تازه چن مینه ک گذاشتم آب جوش بیاد -_-
کاش یکی بود وقتی ساعت ۳ صب پامیشی
پاشه یه لیوان چایی برات بیاره :(
بعد اونوقت دیگه من همین جوری ۲۵ مین تو جام غلت نمیخوردم ک بر تنبلی غلبه کنم و برم تا آشپزخونه -_-
باید یه چایی ساز برا اتاقم بگیرم -_-
امسال هوا یه جور دیگه سرده
با این برف پیش از موعدش
فقط به این فک میکنم وقتی من تو خونه کلی لباس پوشیدم؛ اون بیچاره هایی ک خونه ندارن چی کار میکنن 😔
اون رفتگری ک صدای خش خش جاروش تو سکوت شب طنین انداز میشه و من چقدر احساس ناتوانی میکنم در مقابلش که نمیتونم حتی کمک کنم چیز گرمی بخوره :(
یا حتی اون باغبانای مهربونی ک صب اول صب میرن سراغ پارکا و سرسبزیشون …
لطفا اگه میتونید هرجوری، کمکشون کنید… یا اگه مثه من هنو هجده سالتون نشده و نمیتونید شب به هیچ دلیلی برید بیرون حداقل دعا کنیم براشون
راستی اگه کارتون خوابی دیدین یه موقع، با ۱۳۷ تماس بگیرین و اطلاع بدین، گرم خونه های شهرداری آماده کمک به این دوستامون هستن …
وقتی یهو اس میاد و با روشن کردن صفحه با این صحنه روبه رو میشم
معمولا کلی ذوق میکنم و میگم ایول رصده

-
فروردين ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱ )
-
آبان ۱۳۹۶ ( ۴ )
-
مهر ۱۳۹۶ ( ۶ )
-
شهریور ۱۳۹۶ ( ۱ )
-
مرداد ۱۳۹۶ ( ۵ )
-
تیر ۱۳۹۶ ( ۹ )
-
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱۶ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲۱ )
-
فروردين ۱۳۹۶ ( ۱۶ )
-
اسفند ۱۳۹۵ ( ۲۱ )
-
بهمن ۱۳۹۵ ( ۳۷ )
-
دی ۱۳۹۵ ( ۲۲ )
-
آذر ۱۳۹۵ ( ۲۸ )
-
آبان ۱۳۹۵ ( ۷ )
-
مهر ۱۳۹۵ ( ۱ )
-
شهریور ۱۳۹۵ ( ۲۰ )
-
مرداد ۱۳۹۵ ( ۱۹ )
-
تیر ۱۳۹۵ ( ۲۷ )
-
خرداد ۱۳۹۵ ( ۲۷ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۲۷ )
-
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۴ )
-
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۴ )
-
بهمن ۱۳۹۴ ( ۶ )
-
دی ۱۳۹۴ ( ۵ )
-
آذر ۱۳۹۴ ( ۴ )
-
آبان ۱۳۹۴ ( ۵ )
-
مهر ۱۳۹۴ ( ۱۳ )
-
شهریور ۱۳۹۴ ( ۲ )
-
مرداد ۱۳۹۴ ( ۴ )
-
تیر ۱۳۹۴ ( ۱۴ )