من و خدات دوتا دیوونه ایم ..

در من تمام توست و در تو تمام آنچه دوست می دارم ...

داستان عشق

+ متن طولانیه :)

همه چی از اون موقعی شروع شد که من از زندگی تو اون وضعیت خسته شده بودم .. 

انگار همیشه یه غم بزرگ تو دلم خودنمایی می کرد . نه خنده ی از ته دل نه یه حس خوب ..

از بیرون همه چی اکی بود .. یه دختر درسخون . یه مدرسه ی خفن . یه اتاق با یه عالمه عروسک و هر تفریحی ک میخوام ..

ولی از تو آشوب بودم .. هیچی لذت بخش نبود ..خسته بودم ..

به خودم گفتم بسه دیگ لعنتی ، تا کجای دنیا می خوای بگی کسیو نداری ، تا کجای دنیا می خوای از خودت فرار کنی ، از توانایی هایی ک داری ، از کسایی ک ازشون متنفری ..

فک کردم .. نزدیک دو سه ماه فک کردمو تلاش کردم زندگیمو از چیزایی ک دوسشون ندارم پاک کنم .. با همه ی اطرافیانم جنگیدمو دلو زدم به دریا ..
پیش خودم گفتم این همه مدت خدارو گذاشته بودی کنارو نه نمازی نه چیزی .. چی شد ؟

به حرفت گوش کرد ؟ نه ..

تنها در خانه :)

وقتایی ک خونه تنهام و ترجیحا تو فصلای گرم سالم هستیم خیلی خوش میگذره بهم :)

اولین کاری می‌کنم روشن کردن کولره :دی

باد کولر به نظرم جزو دلنشین ترین باد‌های ممکنه :)

بعدش تمیز کردن خونه و اتاق با صدای دلنشین مرتضی :)

خیلی خوش میگذره مخصوصا وقتی از صبش رفتی سر جلسه مرحله دوعه فیزیک و خوب امتحان دادی و از اونجا یه راست شوت شدی وسط جایی ک یه سال و اندی خاطره‌ی المپیادیت اونحا رقم خورده و بعده مدت ها دوری ، یه تایم طولانی کنار آدمایی هستی ک دوسشون داری ، درکت می‌کنن و همه جوره حمایتت می کنن ..

که مثلا کلی با خانوم علیزاده حرف بزنم ، برا آقای مسعودی و خانوم نیازی نسبیت خاص توضیح بدم و آقای بهمنی کلی تحویلم بگیره :) 

یا مثلا وقتی آقای مسعودی میخواد ناهار بگیره خیلی با اعتماد به نفس بگم ، بگید کارت خوانشونم بیارن :دی 

بعد اون یه جوری ک مثلا خیلی حرفت مسخرس بگه مهمون من :/

و من غد و یه دنده سر ظهرو تو گرما برم بیرونو پول بگیرم از دستگاه و با پیک رستوران برسم پژوهشسرا :)))

ک بعد بگه چقد لوسیین شما :)))

( خودتون لوسین جناب )

که دو ساعت منتظر باشه نماز بخونی باهم نهار بخورین و تو بری تنهایی ناهار بخوری :دی

که زیر باد کولر خوش و خرم پست بذاری در حالی ک کمتر از ۳۶ ساعت دیگ مهم ترین امتحان عمرتو باید بدی :)

زندگی و خونه مجردیم عالمی داره ها :)

دوست مهربونم...

باید یه سری حرفارو تو قلبم نگه دارم ...

یه چیزی مثه قلعه ی راپانزل ..

تا قبل از اینک بیام اینجا چن تا وبلاگ تو بلاگفا داشتم ک سیاست این دو تا اخری کامنت خاموش بود ..

بلاگفام مثه بیان نیست ک از تو آستینش مخاطب در بیاره برات

یادمه اون اول اولا باید میرفتی دنبالش ک مثلا بیا تبادل لینک و اینا

خلاصه ک اونجا واقعا مثه دفتر خاطراتم بود ..

نگران این نبودم ک کی می خونه، کی نمی خونه ، کی کامنت میذاره کی نمیذاره

تا اینک از طریق یکی با بیان آشنا شدم جدی و گفتم بذار بیام اینجا

وقتی فهمیدم سرویس مهاجرتم داره دیگ خیلی خوشحال شدم و ب بدبختی البته پستای آخرین وبلاگمو منتقل کردم اینجا ..

سرت رو برنگردوندی ببینی داره دنیا سرم آوار میشه ..

تو اوج ناراحتیا و غمم، اون موقع ک تازه آهنگ گوش دادنورشروع کرده بودم ،

وقتی از همه‌ی دنیا دلم پر بود

وقتی تنهای تنها بودم

تو بودی ک با صدای خوشگل مخملیت مرحم و مونس تنهاییام میشدی

تو بودی ک شبا با صدات میخوابیدمو صبا با صدات بیدار میشدم ..

تو بودی ک با ملودیای بی نظیرت رگ خواب قلبمو بدست اورده بودیو گوش ندادن بهت غیر ممکن بود

مرتضی

پسر دوست داشتنی و نجیب و مهربونم

وسط یه روز پاییزی

بعد کلی دعا و اشک و التماس از خدا ، رفتی و دوباره آبان .. دوباره آبان عزیز ترینمو ازم گرفت

گر خسته ای بمان ..

روزای قبل امتحان روزای قشنگی نیست...

روزایی ک بر خلاف تک تک لحظه‌های این دو سال اصلا دلم براشون تنگ نمیشه ..

پنج‌شنبه ساعت ۲ امتحانه ..

یه سری چیزا هس ک باید مرور کنم

ولی خستم .. خسته ..

یکمم استرس دارم ..

امشب تا سحر بیدار میمونم و کارایی ک امروز باید انجام میدادمو انجام میدم ..

+

گر خسته ای بمان 

و اگر خواستی بدان

مارا تمام لذت هستی به جست‌وجوست ...

خسته نشو استااااااددددد

+ گاهی برای کسی ک بی منت و با مهربونی بهم کمک می کنه ..

اگه خسته بشی؛

پیش کی غر بزنم ؟

پیش کی اسکول بازی دربیارم ؟

پیش کی منگل باشم ؟

پیش کی از نگرانی راجع به استعدادایی ک داشتمو کشف نشده بگم ؟

پیش کی برم ک خوددرگیریامو بفهمه و 

پیش کی برم ک برام متن انرژی زا بفرسته ؟

پیش کی برم ک منو به بردارو عناصر مدارو دوتایی ها علاقه مند کنه ؟

پیش کی برم ک به چیزایی ک دوس ندارم احترام بذاره و سعی کنه با هر روشی غیر روشی ک دوست ندارم برام یه مسئلرو حل کنه ؟

اگه خسته بشی؛ من نمی‌تونم طلا بگیرم ..

لطفا حداقل تا اخر تابستون خسته نشو ..

+واقعا همه ی استادا انقدر نسبت ب شاگرداشون با انعطاف برخورد می کنن ؟

«استادای قبلیم ک این طوری نبودن ..»

+واقعا با همه‌ی شاگردات انقدر با انعطاف برخورد می کنی ؟

«نمی دونم ...»

من ماگدالینم .. غول تماشا ...