در هجده سالگی باید کارهای بزرگی انجام دهی
هجده سالگی شروع قدم گذاشتن رسمی در کنار بزرگترهاست…
شروع انواع و اقسام اختیارات قانونی و از همه مهمتر تلاش برای ورود به دانشگاه…
چندین سال پیش یعنی وقتی ۱۴-۱۵ ساله بودم هرکسی میپرسید در دانشگاه چه میخواهی بخوانی بی بروبرگرد برق جوابش بود… آنهم آن موقعی ک آی تی و این قرطی بازیها هنوز خودشان را در میان بچهها پیدا نکرده بودند و جست و جوگرهای اپلای هنوز این طلای ناب و سکوی پرتاب به آنور آبها را نیافتیده بودند… خلاصه ک برقی میگفتندو تاج سر و شاخ دانشگاهی میگفتند…
ان زمان ک طفلی بیش نبودم و همه از سر جوگیری! و هیچ کس هم نبود بزند پس کله مان بگوید آخر الاغ! این هم شد دلیل که چون رتبه یک تا دویست کنکور میرود برق تو هم باید بروی برق؟ اصلا میدانی برق چیست؟
در همان موقع ها بود ک کم کم داشتم وارد دل نجوم جانم میشدم… هی من میخواندم و هی متحیر میشدم، هی میخواندم و کمم بود… هرجارا نگاه میکردی فیزیک بود و فیزیک بود و فیزیک…
آن موقع ها بود ک دیدم این رشتههای مهندسی برای تو نیست بچهجان… برای کسی است ک تغذیه میکند از علم برای پیشرفت… نه تو که دلت میخواهد هرلحظه بدانی برای هر اتفاقی چرا و چگونگیاش را… این شد ک فیزیک جان امدو سر جای از پیش تعیین شدهاش در دل نشست… در این مدت دو سه ساله هی فکرها امدند و رفتند… هی رشته ها اضافه و کم شدند ولی فیزیک به قوت خود باقی میماند… راستش را بخواهید مکانیک بدجوری هوش از دل بی نوایمان برده بود و است و در بازه زمانی نچندان کمی در کنار فیزیک به عنوان رشته دوم جا خوش کرده بود و تمام عشقمان شده بود مک و فیزیک را باهم خواندن اما…
اما این مغز بی عدب هی برای خودش فکر میکرد و هی میگفت الاغ جان! مکانیک بخوانی که چه… کارهای عملی و نقشه کشیهای صنعتیاش را دوس داری؟ قبول … ولی بدردت نمیخورد بچه… بدردت نمیخورد! من تورا میشناسم اخر! یک روز سر یکی از همین کلاسهای مکانیک جانت وقتی استاد دارد یک مفهوم پیچیده را سمبل میکند تا تو تنها بتوانی چیزی بسازی، با بدبخت بیچاره دعوایت میشود که چه؟ چرا دلیل فلان کارت را -که تو قبلا در فیزیک خواندی- برای بچهها توضیح نمیدهی سبک مغز ؟ چرا سعی میکنی مارا ماشینی به بار بیاوری.. مانند یک ربات و دیگر هیچ هان؟
از همه اینها گذشته تو ک مک دوس داری، آن واحدهایی ک دلت میخواهد را اضاف بردارو تمام…
راستش را بخواهید هرچه فک کردم دیدم پر بیراه هم نمیگوید… این طوری فقط مدرکش را نمیگیرم که آن هم به جهنم :|
والا! این همه میگویم مملکت مدرک گرا شده و دارد به بیراهه میرود، پس اول خودم بی خیال مدرک به دنبال عشق جانمان میرویم و آن دست به آچار شدن های دوست داشتنی را تجربه میکنیم باشد که رستگار شویم!
خلاصه
این چنین شد ک دوباره سلطان قلبها فیزیک، شد یکه تاز مغزو قلبمان و چن واحدی از مکانیک شد مونس جان و جهانمان…
به همین سبب است ک نامبرده دیگر آینده و رویاهایش را به طور اختصاصی با فیزیک شریف جانمان و از آنور یار دیرینه اش استنفوردجان بسته و کنون با یک عدد مدال برنز بیست درصدی در تکاپوی کنکورو درس مدرسهای ک سالها جایش را به نجوم داده بود، افتاده است…
ادامه دارد…