من و خدات دوتا دیوونه ایم ..

در من تمام توست و در تو تمام آنچه دوست می دارم ...

حال خوبیه دیوونگی با تو :)

بعده امتحان عربی و دوباره غر زدنا ک بد دادمو دیگ بدتر از این نمیشه بالای ۱۸ میشم (O_o) راه میوفتیم سمت ایستگاه تاکسیا و هی تو راه میپرسی کجا میریم کجا میریم و هر بار جوابم یه کلمس (خونه !) :)))

سوار تاکسی میشیم دوباره غر میزنی عربیمو گند زدددددمممم و من هرهر بهت میخندم :دی

تو ماشین هی تلاش میکنم :

الی تورو خدا آروم حرف بزن مکان عمومیه :))

+اها باشه باشه :)

دو مین بعد دوباره :

الی آروووم :/

+ باشه باشه :دی

میرسیم خونه من لباسامو عوض می‌کنم و بعد بیست دقه میریم مترو ..

معطل شدن و منتظر مترو موندن بماند

وارد دومین مترو که میشیم بعده یه ایسگاه یه جا خالی میشه و من میشینم ..

روبروم وایمیسیو شروع می کنیم به حرف زدن:

+موهات خیلی بلند شده زشت شدی :/

- اره میدونم مامامم میگه تا عروسی ارسلان باید بذاری بلند شه

+ O_o بابا عروسیش قراره خوشگل باشی نه موبلند ب هر قیمتی که

خانومه ک کنار من نشسته وارد بحث میشه!!!!!

#اره آرایشگرای حرفه ای کارشونو خوب بلدن من عروس دیدم با موی سه سانتی یه شینیونی براش درس کرده بود ک حد نداشت!!!

+ اره الی جان من یه سرو سامونی به موهات بده :/

- مامانم نمیذارررررههههه >_<

+ دفعه اخر که رفته بودم آرایشگاه موزرمو نبرده بودم (حرفم هنوز تموم نشده)

# موزر واسه مو خیلی ضرر داره هااا (و ادامه حرفاش)

خودمو کنترل میکنم به خاطر این بی شخصیتیش ک انقد دخالت میکنه چیزی بهش نگم رومو میکنم سمت الیو دوباره حرفامو ادامه میدم

اون وسطا یه خانوم دیگم به دخالت تو بحثمون تن میده و خدارو شکر قبله این ک کنترلمو از دست بدم میرسیم به شهر آفتاب!!!

ابعد از پیاده شدن از مترو و کلی مسخره بازی سوار اتوبوس میشیم و دقیقا جلوی ناشرای کودک و نوجوان پیاده میشیم

گشنگی مجال راه رفتن نمیده ! (بدون صبونه بعده امتحان حق بدین خب :دی) میریم ساندویچ میخوریمو اولین جا غرفه های کودک و نوجوانه

با خل بازیامونو نگاه مظلومانه به اون خانومه ک تو افق کلاه میداد و برداشتن کلاهای تاج مانند افق با کلی شادیه بچگونه :)

سلفی با کلاهامون تو اسکلانه ترین حالت ممکن و نگاهای بقیه بهمون :)

کل ناشرای کودک و نوجوان و گشتن و تو راه نقاشی صورت دیدن و التماس به الی ک توروخدااااااااا بزار صورتمو نقاشی کننننممممم .. از من اصرار و از الی انکار و اخرش در رفتنمون از جلوی اون خانومه به دلایلی ک حال ندارم بنویسم :دی

رفتن سمت ناشرای عمومی و دور خودمون گشتن .. انتشرات ثالث و غر زدنم به آقاهه که چرا جلد کتاب مورد علاقم قرمزه >_< آبی کنید کتاباتونو :/

رد شدن از جلوی غرفه های مذهبی و گفتن : وای الی من عاششششققققق این لباساااام ( با انگشت، اشاره به مردی که لباس کتون آبی داره که روش شعر با خط نستعلیق نوشته شده و نگاه پر از خنده ی مرده و جیم شدن ما دوتا از صحنه :دی)

انتشارات گوتنبرگ و غرش طوفان نخریدنت!

هزار دور، دورِ خودمون چرخیدن و نپرسیدن ادرس از اطلاعات :))

حرکت به سمت ناشرای آموزشی :| تزئین فوق العاده خیلی سبز با سیب :)))

اومدن بیرونو تند تند سوال پرسیدن من:

+ حوض کجاست ؟

+ حوضش کجاست؟

+ الی من حوض میخوااااااممممممم

+چرا اینجا حوضِ آبدار نداره :(

- یه لحظه ساکت شو دختر کچلم کردی :/

+حوض میخوام :(

میشینم رو صندلی، داری با دقت به اطرافت نگاه می کنی ک مسیر حوضو پیدا کنی و من میدونم :دی

+ داری دنبال چی میگردی ؟ (کاملا جدی ک من نمیدونم مثلا :دی)

نگاه عاقل اندر نمی دونم چی چیانت به من و خندیدنت :)))

- بیا دنبالم فهمیدم کجاییم :))

+ عه خب اینو که منم میدونستم میگفتی بت بگم :دی

ترجیح میدی به راهت ادامه بدی :))

هی میریمو میریمو میریم یِیهو وارد یه جایییی میشیم گندهههههه

- بیا اینم حوضت :)

به سمتش پرواز می کنیم و صدای امین رستمی هم تو‌فضا پیچیده :)

میرسیم نزدیک حوض کیفو گوشیو کتابارو رهامیکنیم میریم سمت آب

میشه رفت توش :)

یهو یادمون میوفته ممکنه وسیله هامونو بدزدن :دی

این بار وسیله هارو برمیداریم و میریم تو حوض

تو از اونجاهایی ک آب نیست اول راه میری

من راه میوفتم سمت اونجایی ک آب فواره میریزه روش

هی غر میزنیییی فاطمه نرووووو

منم کلا چیزی نمیشنوم

وقتی به جای مورد نظر میرسم کیفمو میذارم یه گوشه و فقط گوشیمو برمیدارم و میرم تو آب فقط کفشام پایینش خیس شده ولی آب فواره مستقیم رو منه :)

توعم اومدی تو و کلی حال می کنی با من اومدی نمایشگاه :دی

خل و چل بازی و سلفی و کورشدنمون تو آفتاب و 

+ من اگه یه پسر مثه تو پیدا میکردماااا حتما باهاش مزدوج میشدم :دی

- منم اگه یه پسر مثه تو پیدا میکردم باهاش مزدوج میشدم :)))) ولی هم خونه شدن خیلیییییی جذاب تر از مزدوج شدن با یه پسره :دی

+ دمت گرم که الی خودمی :دی

هلک و هلک راه میوفتیم به سمت ونایی ک میرن مترو

سوار میشیم .. دم مترو که پیاده میشیم از این غرفه ها که کنار در ورودیه میبینم

+ الی اینا چیییه ؟

- نمیدونم کارای خوب می کنن

همزمان از کنار یکیشون رد میشیم ک پسره میگه بیاین براتون توضیح میدیم

+ الی بیااا میگه توضیح میده برامون ^__^

نگاه خستت اصنم تاثیری روم نمیذاره و دستتو میکشونم میارمت جلو پسره :)))

+ خب توضیح بدین لطفا ^__^

درمورد این که در بطری آب و میشه بازیافت کردو اگ این درارو بدن به کارخونه، بهشون یه پولی میدن ک این پولو به مریضا و کسایی ک نیاز دارن میدن

خوشحال در بطریامونو باز می کنیم و میدیم به آقاهه

وارد سالن ک میشیم :

- وای فاطمه این آقاهه چقد شبیه جانی دپه

+ وای اره ژسشم کپیشه :))

- بهش بگیم ؟؟

+ نمیدونم

از کنارش رد میشیم یهو برمی گردی میری بهش میگی

- آقا تاحالا کسی بهتون گفته شبیه جانی دپین ؟

= نه O_o

- شبیه جانی دپین ^__^

و سریع میای پیش من ک از خنده مردم دیگ :)) و نگاهای مبهوت مرده :))

سوار مترو میشیمو جای خالی برا جفتمون هس :)) و این بهترین حس دنیاس :)

تو‌مترو به هر مشقتی با کثیف ترین روشای ممکن سیب «خیلی سبز» رو نصف می کنم با کلی خنده میخوریم بعد از چرت و پرت گفتنا و مرور روز دیگ وقت خدافظی میرسه :)))

و پایان روزی ک بیشتر به خاطر خل و چل بازیامون شروعش کردیم :))

وگرنه در طول سال تهِ انقلابم دراوردیم از بس کتاب خریدیم :)))

من ماگدالینم .. غول تماشا ...