دارو ندارشان را چشم بسته تاق می زنند به یک چک با اعداد سه رقمی
و ته دلشان می دانند که این چک هرگز پاس نخواهد شد
پس خیره می شوند به پت پت فانوس قبر تازه ی پدرشان
آن مردان لاغر و سیگاری و مهربان !
خیره می شوند
آری
به همه چیز
و این اولین نشانه ی دیوانگی ست
برایشان موبایل می خرند، بل که بهبود پیدا کنند
ولی هیچ کس به آن ها زنگ نمی زند ...
زیرا برقراری شماره ی مورد نظر
تا اطلاع ثانوی ممکن نمی باشد !
ممکن نمی باشد ....
#حسین_پناهی
گاهی وقتا لازمه تنهایی بری انقلاب ..
بعده خرید بری پارک دانش جو و تنهایی به فواره وسط پارک چشم بدوزی و صدای خودتو گوش کنی ...
و فکر کنی
به همه چیز
به الانِ بی مزه
به گذشته ی تلخ
به آینده ای ک مزش مشخص نیست ..
فکر کنی
به خودت
به درونت
به قلبت
و از خودت بپرسی : اون چیزی هستی ک می خوای ؟
اون کاری که عاشقشی رو انجام میدی ؟
خوشحال هستی ؟
دلت کجای دنیاته ؟
فکر کنی و به جوابی نرسی ...
حتی باید به همه این حرف ها فکر کرد ..
[اتفاقا فک می کنم اون موقع تظاهر می کردی و الان خودِ واقعیتو نشون داری میدی]
[حق با شما نبود
من اون موقع تظاهر نمی کردم به چیزی ک نیستم
اون موقع خودم بودم
یک منِ با انگیزه
الانم اون منِ با انگیزه هست
فقط ...
فقط یه اتفاقی افتاده که خودشم خبر نداره]
فکر کردم و این فکر کردن نتیجه داد ...
حتی اگه حق با شما باشه ، حتی اگه فکر می کنید قبلا تظاهر می کردم اشکال نداره ...
الان وقت مناسبی برای وقت تلف کردن و دنبال اون اتفاقِ گشتن نیست
الان دوباره باید تظاهر کنم
قضیه همون کوهنورده
مهم نیست چه اتفاقی برام افتاده و من تغییر کرده
مهم اینه الان وقته بها دادن به این تغییره نیست
چون زندگی تلف میشه
[ و این ک من تلف میشم اصلا مهم نیست ]
+ متن و عکس مربوط به ۳۰ آذر ۹۴
+ لحظههای تکرار نشدنی زندگیم
+ برای هزارمین بار با خودم جنگیدن !