من و خدات دوتا دیوونه ایم ..

در من تمام توست و در تو تمام آنچه دوست می دارم ...

62 ●

مثه این بچه کوچولوها که میرن بیرون سفت مامانشونو می چسبن و حس می کنن آغوش هیش کی جز اون براشون امن نیست،

سفت چسبیدم بهت و یقین دارم جز تو هیچ چیز این دنیا واقعی نیست ...

انگار که فقط تو باشی و من و یه جهان  لایتناهی که قراره باهم و بی توجه به همه به سمت دلش (که معلوم نیست کجاشه) قدم بزنیم و هات چاکلت خوشمزه و کیک کاکائویی که من دوست دارم بخوریمو از همه چی حرف بزنیم ...

تو مثل همیشه آروم و بی صدا به خوشحالیا و حجم هیجانمو غر زدناو دلخوریا و ادا دراوردنام گوش کنی و وقتی دلم سبک شد، وایسی

وایسی و با اون چهره ی آرامش بخشت که نمی دونم چه شکلیه بهم نگاه کنی و لبخند بزنی و بگی وروجک:

غصه ی چیو می خوری تا من کنارتم ؟

دیگه چی بهتر از این که دوتایی باهم داریم چیزایی که تو دوست داریو می خوریم ؟ :)

بعد دستتو میذاری زیر چونتو آروم با خودت فک می کنی:(اون موقع که داشتم از روحم تو بدنش می دمیدم ، کجا اشتباه شد که این انقد لجباز و غرغرو شد؟)

بعد مثه من ک همیشه جواب خودمو میدم با خودت میگی :( همچینم بدنشدا :))) اگه غرغرو و لجباز نبود ، با همه کنار میومدو کمتر تنهاییمونو باهم پر میکردیم:دی)

رو میکنی به منو نمی دونم چی میخوای بگی

ولی من زودتر برمی گردم سمتتو سفت بغلت می کنم و با سلول سلول بدنم نفس می کشمت و میگم عاشقتم که هستی، مرسی که من همین جوریم که هستم، مرسی که انقد دوسم داری که باهام معامله می کنی

سکوت شنونده ی مهربون و خوشگل و قشنگم، چه قد خوبه ک همون جوری که هستم تورو دارم و باعث آرامشمی :)

و تو همون جوری تو همون سکوت مهربونت ، منو به خودت فشار میدیو بوسم می کنیو انقدررر تو بغلت نگهم میداری تا روحم از بدنم جدا شه و بعد دوتایی باهم به آسمون میریم ...

 

شب بخیر مهربون همیشگی ... تو که نمی خوابی ولی امیدوارم تا وقتی من خوابم ، آروم باشی ...

من ماگدالینم .. غول تماشا ...