من و خدات دوتا دیوونه ایم ..

در من تمام توست و در تو تمام آنچه دوست می دارم ...

33 ●

فکر یه سکوت شنونده از اون فیلمی که برا رضا صادقی ساخته بودن افتاد تو سرم

اون خانومِ روزنامه نگاری که شوهر خبرنگارش به خاطر دروغ هایی که تو جامعه دیده بود روزه ی سکوت گرفته بود

و رفته بود به یه جای دور

خانومه از سر کار که میومد زنگ میزد بهش

گوشیو میذاشت رو آیفون و همزمان با کار کردن حرف می زد

پشت تلفن فقط سکوت بودو سکوت بود و سکوت

ولی یکی بود

که می شنید ... که مهم بود براش ...

اون اخره اخرشم فقط یه کلمه گفت و با اون یه کلمه غوغا کرد

یه کلمه ای که بس بود تا به خانومه بفهمونه همه ی این مدت با همه این دردات منم زندگی کردم

یه می فهممت کافی بود تا لبخند بیاد رو لبای شاکیه اون روزاش ...

از اون موقع فکر این سکوت شنونده تو ذهنم بود ..

صدامو ضبط می کردم ... می نوشتم ... همه جا سکوت بود ولی کسی نمیشنید.. کسی نمی خوند ..

الانم کسی نه میشنوه نه می خونه ..

همه ی اینارو نوشتم که بگم یکیرو پیدا کردم که هرچقدر کمو محدود ولی اون جایی که ازش می خوام می خونه و  سکوت می کنه ...

میدونم اینجا نمیای و اصن من تو دنیای بزرگت جایی ندارم که بخوای بیوفتی دنبال پیدا کردن وبلاگ -هرچند که اصن نمی دونی همچین چیزی هس- ولی ازت ممنونم و‌امیدوارم انرژی این تشکر بهت برسه ...

بعدا نوشت: خدا هم میشنوه هم می خونه ..

من ماگدالینم .. غول تماشا ...