من و خدات دوتا دیوونه ایم ..

در من تمام توست و در تو تمام آنچه دوست می دارم ...

30 ●

هفده سالگی برام یه سنه مقدسه ..

همیشه فک می کردم یکی که هفده سالش میشه خیلی بزرگ شده ...

حتی قبل از تولد امسالمم همین فکرو می کردم ...

ولی یهو وقتی دیدم ۱۶ تموم شده و دارم وارد ۱۷ میشم تعجب کردم

اصن فک نمی کردم انقد زود هفده سالم بشه ،

فک می کردم باید با کوله بار پر تری وارد این سنه عجیب میشدم

الان ولی وقتی فکرشو می کنم می بینم تقریبا هرچی که قبلا به نظرم مناسب این سن بودرو دارم

آزادی ، هدف ، امکانات ، آرزوها و خلاصه هرچی که یه ادم هفده ساله می تونه داشته باشه..

دلم می خواد تا اخر دنیا تو این سن بمونم ...

این روزایی که داره میره با همه ی سختی ها و دردسراش

قشنگ ترین روزای زندگیمو رقم میزنه ..

روزایی که دیگه هیج وقته هیچ وقت بر نمیگرده ..

روزایی که پر از اتفاقات عجیب غریبه و یه ثانیه بعدشم نمی تونی پیش بینی کنی

و جقدر خوبو عالیه که این سنه مقدس برای من ، مزین شده به عشق ، به اُلی

یه هدف چقر و بد بدن ولی قشنگ

از اون حریفایی که بردو باخت جلوش برده ..

یه بازیه دوسر برده بدون بازنده ..

هفده سالگی خیلی خوبه

خیلی

و هیج معلمه رو مخیم نمی تونه این حاله خوبو از من و هفده سالگیم بگیره ...لبخند

من ماگدالینم .. غول تماشا ...