مغزم پر شده از صدای مداحیهای تکراری و بیمحتوا و کوچه و خیابون لبریز از ایستگاههای صلواتیای که مردمو دور خودشون جمع میکنن و راه عبور و مرور ماشینهارو میبندن. دیگه اهمیتی نداره که آمبولانس یا ماشین آتشنشانی ممکنه تو این ترافیک گیر کنه و عزاداری (!) برا سیدالشهدا، امضا کننده مجلس عزای کسی بشه که یه جایی تو این شهر، بین این خونههایی که چراغهاشون تک و توک روشنه، نیاز به کمک امدادی داره. عَلَمهای سر به فلک کشیده (که هیچ وقت نفهمیدم چطور از پرچم ابوالفضل به این قلچماقهای بزرگ آهنی رسیدند!) با تنههای سنگین فولادی روی دوش مردی هیکلی با خالکوبیهای فراوون که سربند یا قمر بنیهاشم به پیشونی داره، شورو هیاهویی که همین امروز ظهر خاموش میشه، انگار که دههی شهادت بگیری و فقط منتظر باشی امامت به بدترین شکل ممکن شهید بشه و تو آسوده از همراهی کردنش تا شهادتی که مفهومش رو نمیفهمی، تو خونه آروم بگیری. که مستقل از نوع رفتارت، نوع پوششت، نوع ارتباطاتت، با شروع اول روزهای سال قمری، لباس سیاه عزاش رو کفنت کنی و با گذشتن از روز شهادتش، همون تیکه پارچهای هم رو سرت مینداختی رو برداری و آزادانه زندگی کنی و فریاد بزنی که حسینی بودن به دله…
میلیاردها تومن غذایی که به اسم نذری برای کسی که تمام عمرش با کمترینها سر کرده رو بریزی تو شکم کسایی که یخچال خونشون شده انبار غذا برای روزهای تنبلیشون و یتیم شهرت، بیسرپرست محلهت با چشمای پر از اشک، دلش خوش باشه که یه امام حسینی هم هست که با وجودش شاید فرجی بشه و یه سهمی از این سفرهی پر از اسراف و افراط مال اونم میشه.
اینه که سه ساله میشینم تو خونه و میبینم مردم پرشور شهر امامم رو تا شهادت همراهی کنن و با توهم رسیدن به اون دنیا با به سرو سینه زدنهاشون با نوای «هنگام پر کشیدن یاران یکی یکی، اشک دمادم تو مرا میکشد حسین» این ده روز رو سپری میکنن و با خودم فکر میکنم چند نفر از این جمعیت باعث زده شدن جوونای همسن و سال من از دین میشن و چن نفرشون به خدا میرسن تو این روزا…
بچه که بودم همش نگران بودم که ده روز کمه برا تموم شدن محرم، تو ده روز نمیشه هیچ کاری کرد، ولی حالا تازه دارم میفهمم همه چیز از روز دهم به بعد تازه شروع میشه.
همه درسا از صبح روز دهم شروع میشه و میرسه به ایستادگیهای حضرت زینب در مقابل کفر و سخنرانیهاش تو شام…
يكشنبه ۹ مهر ۹۶
۱۲:۱۳
آقاگل
۰۹ مهر ۱۴:۴۳

۰۹ مهر ۱۴:۴۳
تترون های ژاپنی
عطرهای فرانسوی
برنجهای پاکستانی
چای های هندی
در "عزای تو "همه ی جهان جمع اند
ما هم امده ایم ....
با نامه های "کوفی ".....!
بانوچـ ـه
۰۹ مهر ۲۰:۳۴
کوفیان نامه نوشتن که امام به کوفه بیاد، دقیقا رسوندنش به کربلا... همه رفتند طرف یزید...
و ما، دقیقا روز دهم، همه چیز رو تموم میکنیم و یادمون میره همه چیز از شام غریبان شروع میشه... از امروز...

۰۹ مهر ۲۰:۳۴
کوفیان نامه نوشتن که امام به کوفه بیاد، دقیقا رسوندنش به کربلا... همه رفتند طرف یزید...
و ما، دقیقا روز دهم، همه چیز رو تموم میکنیم و یادمون میره همه چیز از شام غریبان شروع میشه... از امروز...

من ماگدالینم .. غول تماشا ...
آخرینها
بایگانی
-
فروردين ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱ )
-
آبان ۱۳۹۶ ( ۴ )
-
مهر ۱۳۹۶ ( ۶ )
-
شهریور ۱۳۹۶ ( ۱ )
-
مرداد ۱۳۹۶ ( ۵ )
-
تیر ۱۳۹۶ ( ۹ )
-
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱۶ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲۱ )
-
فروردين ۱۳۹۶ ( ۱۶ )
-
اسفند ۱۳۹۵ ( ۲۱ )
-
بهمن ۱۳۹۵ ( ۳۷ )
-
دی ۱۳۹۵ ( ۲۲ )
-
آذر ۱۳۹۵ ( ۲۸ )
-
آبان ۱۳۹۵ ( ۷ )
-
مهر ۱۳۹۵ ( ۱ )
-
شهریور ۱۳۹۵ ( ۲۰ )
-
مرداد ۱۳۹۵ ( ۱۹ )
-
تیر ۱۳۹۵ ( ۲۷ )
-
خرداد ۱۳۹۵ ( ۲۷ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۲۷ )
-
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۴ )
-
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۴ )
-
بهمن ۱۳۹۴ ( ۶ )
-
دی ۱۳۹۴ ( ۵ )
-
آذر ۱۳۹۴ ( ۴ )
-
آبان ۱۳۹۴ ( ۵ )
-
مهر ۱۳۹۴ ( ۱۳ )
-
شهریور ۱۳۹۴ ( ۲ )
-
مرداد ۱۳۹۴ ( ۴ )
-
تیر ۱۳۹۴ ( ۱۴ )
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.