امروز آقای شریعتزاده رو دیدم بالاخره، بعد از یه سال! بهترین ِ بهترینه، استادِ رفیقِ شنوندهی مهربون :)
کلی حرف زدمممم، بهم انرژی داد نصیحتم کرد :) و اصلا نفهمیدم کی یه ساعت شد که نشسته بودم روبه روش و یه عالمه چیزای مهم رو راجع به آینده بهش گفتم.
+ راستش میدونید اصلا نمیدونم واکنشتون نسبت به این حرفا چیه، ولی از اون موقع که این فکرا جدی شد تو سرم، گفتم حتما باید اینارو به شما بگم. که بعدا بتونم بیام و بی مقدمه راجعبهشون غر بزنم :))
شما شنونده خیلی خوبی هستین :)))
- میای غراتو رو من خالی میکنی میری دیگه :دی
+ البته اگه اون آخر غرزدنامو فاکتور بگیریم وقتی میگین کلا آدم غرغرویی هستم 😅
- 😂😂😂
خوشحالم از بودنش، خیلی خوشحال، داشتن این آدما تو زندگی جزو خوشبختیهامه! آدمایی که بدون توجه به هیچی میتونم همه حرفامو بهشون بگم و نه تنها نگران نباشم بابت حرف زدنم که کلیم حس خوب بگیرم ازشون. پارسال تو دوره که فهمیدم قراره راهی کانادا بشه واقعا حالم دیدنی بود، امروز هم موقع خداحافظی همین طور، با این که میتونم مثه حالا بهش زنگ بزنم، پیام بدم و کلی باهاش حرف بزنم، بازم انگار این که اینجا باشه خیلی مهمه، کما این که شاید اگر اینجا بود همیشه، همین سالی یه بارم نمیدیدیم همو! ولی خب… نمیدونم! فقط میدونم یه عالمه شاکر و چاکر خدام بابت گذاشتن المپیاد سر راهم که وجود همچین آدمای با ارزشی رو تو زندگیم ممکن کرد.
+ کی میاین دوباره؟
- فک کنم رفت تااا سال دیگه.
+ زود به زود بیاین خب 😕
- خودمم خیلی دوس دارم زود به زود بیام ولی خب اونور کلی کار دارم! مثه بختک چسبیدم به این دنیا ول کنم نیستم [میخنده]
+ :)
دلم خیلی براتون تنگ میشه
- منم دلم تنگ میشه :)
+ من برم
خدافظظظ
- خدانگهدارت
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.