من و خدات دوتا دیوونه ایم ..

در من تمام توست و در تو تمام آنچه دوست می دارم ...

نفس

سریال نفس یه سری جذابیت‌های خاصی برام داره
یه بخش خیلی خیلی کوچیک از زمان شاه رو نشون میده و واقعا برام جذابه…
و هرچی که بیشتر میگذره بیشتر قبطه می‌خورم که چرا اون زمان زندگی نکردم!
این که مردم از وضعیت ناراضی باشن هم اون موقع بوده و هم الان، نمی‌خوام بگم انقلاب درست بوده یا غلط ولی می‌خوام بگم اونا وقتی ناراضی بودن، با این که ساواک و وحشی گری‌هاش واقعا فراتر از تصور ما بوده، اما بازم ساکت نمی‌نشستن
مثه ما یه پی‌سی یا گوشی نمی‌ذاشتن جلوشون‌ و صرفا فقط بنویسن
لم بدن تو تخت گرم و نرمشونو قلبشون درد بیاد از این که چرا مثلا فلان جا این جوری شد، چرا با فلانی این رفتارو کردن…
مرد عمل بودن
هر کاری که فک می‌کردن لازمه بدون نگاه کردن به زندگی شخصیشون و آینده‌شون انجام میدادن
سیانورشونو می‌بستن به گردنشون که تو چنگ دشمن، حافظ اطلاعاتشون باشه
ولی ما چی کار می‌کنیم؟
کاری به جز غر زدن و شکایت کردن از اوضاع بلدیم؟
هیچ وقت شده که کسی رو همراه کنیم با خودمون؟
هیچ وقت شده برای حل مشکلات مملکتمون از خودمون مایه بذاریم؟ از خودمون بگذریم؟
تا حالا شده به خاطر اعتقاد و هدف و ایمانمون (حالا به هرچیزی که قبولش داریم) از عزیزترین‌ آدمای زندگیمون بگذریم؟
نفس برام جذابه نه به خاطر این که انقلاب و انقلاب کننده‌هاشو قبول داشته باشم که ندارم
برام جذابه چون جنس آدمایی که تغییر رو می‌خوان بهم نشون میده
اون آدما اشتباه کردن چون فک نمی‌کردن بعدش چی میشه
چون باگ تصمیماشونو نمی‌دونستن و بهش فک نمی‌کردن
آرمان‌گرایی‌های اغلبشون فقط یه تغییر بزرگ می‌خواست!
اما ما چی؟ ما ناراضی نیستیم؟
ما که باید راجع به اونا بدونیم و نسخه کامل تر مغز و فکرشونو عملی کنیم، چرا پس رفت کردیم؟ چرا مثه ترسوهای بزدل نشستیم که فقط یه عده خاص یه کاری بکنن؟
اوضاع الان و مشکلات مربوط به این دوره زمانی، اگه فشارش بیشتر از مشکلات اون موقع نباشه، کمترم نیست. پس چمون شده که لال شدیم؟
که فلج شدیم؟
که آسته میریم آسته میایم که گربه شاخمون نزنه؟
اون آدما اون موقع نمی‌فهمیدن برای هر تغییری یه پیش زمینه‌ای لازمه، دموکراسی نمی‌خواستن، نمی‌خواستن دست بوسی‌هاشون تموم شه، نمی‌خواستن ارباب نداشته باشن، اون ادما فقط می‌خواستن اربابشون عوض شه، می‌خواستن شاه و تاجش بره که دست بوس ملا و امامه‌ش باشن، ولی ولی هرچی که بودن و هرچی هم که می‌خواستن، روحیه ایجاد تغییر داشتن، واسه خواسته‌هاشون جنگیدن، جون دادن ، خون دادن، ما چی کار کردیم؟ ما چی کار می‌کنیم؟
همین که یه زندگی بی درد و با آرامش داشته باشیم، همین که یه قفسه پر از کتابای روشن فکری داشته باشیم، همین که نون شب داشته باشیم برامون بسه؟ ولی غرزدنا یه لحظه از زندگیمون حذف نمیشه
ما چی ایم؟
چی شدیم ما؟
مگه بچه‌های همون آدما نبودیم؟
مگه باگاشونو ندیدیم؟
یعنی انقد بزدل بودیم که به جای باگ فیکس، بزنیم برنامه رو پاک کنیم؟

صخره .
۱۶ خرداد ۲۲:۲۷
پست رو از وبلاگ خوندن یه کیف دیگه ای داره

±عجب پستی بود فاطمه.

fatemeh ^__^ :

:)
اینایی ک ارزش داره رو اینجاهم منتشر می‌کنم :)
___ سلوچ
۱۶ خرداد ۲۲:۳۱
در راستای ارزش ها بگم که یه وقت خواب بودم یهو گوشیم به صورت خودجوش شروع کرد تصنیف شیدایی که شما گذاشته بودین رو خوندن. به خدا قسم گوشیم حتی اینترنتشم قطع بود و این تصنیفو دانلود نکرده بودمم قبلا. 
بعله میخوام بگم که شما همه پستاتون ارزشیه

fatemeh ^__^ :

راستش متوجه نشدنم دقیقا تیکه سنگین رو به کدوم قسمت انداختین ولی خب از بابت شیدایی ضرر نکردین :)))
نی لو
۱۶ خرداد ۲۲:۴۳
۸۸ رو یادت رفته؟
والا اون موقع شرافت بیشتری در برخورد با مخالفان و معترضان داشتن
ابزار بیشتری الان هست برای سرکوب و داغون کردن و ترسوندن
بیشتر حرف نزنم بهتره میان ریپورتم میکنن میندازنم گوشه زندان و بطری... :|

fatemeh ^__^ :

نه یادم نرفته ولی به نظرم ۴۰ سال بعد از انقلاب داریم زندگی می‌کنیم، همون جوری که روش برخورد اونا تغییر کرده نوع مبارزه ماهم باید تغییر کنه
مبارزات خیابونی برا همون ۴۰ سال پیش جواب میداد نیلو
الی
۱۶ خرداد ۲۳:۳۴
تنها چیزی که به ذهنم میرسه اینه که حداقل الان سرکوب و وحشی گری بیشتره. خفقان، باور کن که از اون زمان بیشتره. هر اعتراضی یه عاااالمه مرگ به دنبال داره.
و بعضی وقتا فکر میکنم چیزی که قراره بعد از اعتراض کردن تو این مملکت اتفاق بیوفته آیا واقعا ارزش اونهمه خون رو داره؟
میدونم صرفا خود پروسه ی اعتراض بخش عظیمی از ارزش ها رو شامل میشه. و میدونم همینکه اعتراض کنیم، یعنی ما هستیم و آینده برامون مهمه.
اما بازم فکر میکنم... فکر میکنم و میپرسم که اوووونهمـــــــــه خونی که قراره ریخته بشه... اون آینده می ارزه؟ اصلا درست میشه؟
درست کردنش خیلی غیر ممکن به نظر میرسه. خیلی... شاید آدمایی مثل من و تو به خاطر همین که فقط راجع بهش مینویسیم و به قول خودت رو تخت گرم و نرممون لم دادیم فکر میکنیم ممکنه! شاید اگه بری توش، انقــــدر خراب شده باشه که غیر ممکن بشه.
البته... شاید. و نه حتما. کسی چه میدونه ! :)

fatemeh ^__^ :

همون قدر که الان همه چی برا ما غیرممکن به نظر میاد، اون زمانم از نظر مردم عادی همه چی همین قدر غیرممکن بوده
ولی اونا یه چیزی بوده که بهش باور داشته باشن یه آرمان مشترک داشتن و اون باور به خدا بوده
با این که معتقدم دینی که پذیرفته بودن با دین واقعی متفاوت بوده اما اونا همون چیز اشتباه رو هو با تمام وجودشون پذیرفته بودن
ولی الان نه
چند دستگی‌ای که تو جامعه هست رو خیلی سخت میشه سامون داد یا شایدم اصلا به سن و زندگی ما قد نده
به نیلو هم گفتم، الان زمان ریختن تو خیابون و ساختمون پایین اوردن و شهر آتیش زدن نیست
اصلا به خاطر همینه که همه گه گیجه گرفتن
به قول خودت طبق شنیده‌هات جمعیت و جنبش ۸۸ شاید فراتر از جنبش زمان انقلاب بوده اما هیچ جواب مثبتی که نگرفته هیچ کلیم تلفات داده چون نمیدونم چرا مردم هنوزم نمی‌خوان بپذیرن که الان قطعا باید یه تفاوتی با ۴۰ سال پیش داشته باشه.
زندگی مطابق با عصر امروز و دموکراسی رو می‌خوایم درصورتی که جنس مبارزه‌هامون جنس همون مبارزه‌های اجدادمونه
تحسن و نبذد تن به تن و راهپیمایی و خون و خونریزی…
آقاگل ‌‌
۱۷ خرداد ۰۳:۴۶
من چیکار میتونم بکنم؟ فکر کردید انقلاب و مبارزه و پای آرمان خواهی موندن به این سادگیه؟ بعد گیریم که کاری هم کردیم. فکر کردی تصمیمای ما باگ نخواهد داشت؟ نه. هر تغییری از این دست فقط مشکلات جدیدتری پیش میاره. 
ما چیزیمون نشده. ما بچه های همون نسلیم. ولی این زمونه همون زمونه نیست.
نیست
نیست
نیست

fatemeh ^__^ :

«به این سادگیه؟» این حرفیه که می‌زنید؟ ترس از بزرگ بودن کار رو بهونه انجام ندادنش میشه کرد؟
من نگفتم باگ نداره، گفتم باید تکامل داشته باشه نه این که روز به روز بیشتر پاپس بکشیم و بیشتر بریم تو لاک خودمون
مشکل اینجاس تو ذهن همه فقط تصویر خون و جنگ و تظاهرات هست از انقلاب
هیش کی توجه نمی‌کنه چه قدر آدم‌ها بودن که اون زمان نه تو تظاهرات و مبارزه تن به تن، که برای آگاه کردن مردم جونشونو دادن
ما این کارو می‌کنیم؟
حاضریم یه ذره غرورمونو بذاریم کنار و شروع کنیم و از دور خودمون ذهنارو از این همه ناآگاهی دربیاریم؟
کسی که اهل نوشتنه کم و بیش اهل خوندنم هست و ما همه تمرکزمون رو همین عده کمه
در حالی بیشتر اعضای جامعه ادمایین که نه تنها نمی‌دونن که میشه نوشت که حتی به عمرشون هیچ کتابی هم ندیدن
ما چقد واسه این آدما وقت میذاریم؟
چقد تلاش می‌کنیم علاقه مندشون کنیم به آگاه شدن؟
چقد از زندگی با ارزشمون به این آدما اختصاص داره؟
الی
۱۸ خرداد ۰۰:۲۰
اره کاملا موافقم باهات! باید یه راه درست برای مقابله پیدا کنیم و اینو کم کم تو جامعه جا بندازیم تا مثل اون سال که همه یه دست شدن و اون راهو پیش گرفتن، ما و نسلای بعد از ما هم یه روش درستو واسه اعتراض پیش بگیرن و به نتیجه برسن.
به نظرم بزرکترین مسئولیت ما الان پیدا کردن یه راه درست، واسه خودمون ک قد نمیده، اما واسه بچه هامونه

fatemeh ^__^ :

بلی بلی
باید راه درست پیدا کنیم :)
___ سلوچ
۱۹ خرداد ۱۹:۲۲
تیکه کجا بود بابا
خواستم تعریف کنم ازتون مثلا :))

fatemeh ^__^ :

عخیی :))
ممنانمم 
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
من ماگدالینم .. غول تماشا ...