هیچ وقت یه جوری برخورد نکنید تو خانواده که بچهتون فقط منتظر باشه از خونه بره
این روزا دیگه واقعا دل و دمقی برای خونه اومدن ندارم
دیگه هیچی نیست ک تو خونه برام جذاب باشه
واقعا شدم یه رباتی که فقط درس میخونه و منتظره که این ۱۵ تیر برسه تا خلاص شه
فکرش بهم احساس خوشبختی میده که اندازه یه جوون بیست و خوردهای ساله که سرکار میره، پس انداز دارم و تو این سالا و به صورت خاص امسال، مهارتهایی به دست اوردم که میتونم از همین تابستون باهاشون کار کنم
این مستقل شدنم، این روزا تنها حس خوبیه که بهم امید میده، این که مجبور نیستم به خاطر خرج خودم و هدفهام آویزون مامانم باشم
واقعا خیلی وحشتناکه که منو مامانم ۱۸۰ درجه نظرهای مخالفی تو سیاست داریم و هیچ کدومم نمیتونیم حرفای اون یکیو بپذیریم
یه روز بهش گفتم من میتونم این اطمینان رو بهت بدم که کار خلاف شرعی نکنم چون با اصول خودم سازگار نیست اما بی اندازه و هرلحظه تو آینده منتظر باش که کار خلاف عرفی از من سر بزنه و فک کنم از اون روز کلا همه چشمهای امیدی ک به من داشت رو بست
میدونید واقعا ناراحت کنندهس
هیچ احساس خوبی دیگه تو خونه ندارم
اگه بچهدار شدین، بپذیرید که بچهتون قراره یه انسان مستقل بشه و شخصیت و انتخاب مورد علاقه خودش رو داره
این که حامیش باشید به معنی این نیست که از همه چی محرومش کنید چون میخواید ازش مراقبت کنید
دیروز سنجش دادیم و بعدشم رفتیم نمایشگاه
کلی اتفاق افتاد کلی کتاب خریدم
با یه آدم خیلی خیلی خیلی خیلی عزیزو مهربون و قابل احترام از نزدیک رو به رو شدم و یه عالمه از مسیرو کنارش بودم و واقعا لذت بردم
امروز رفتم جواب سنجش رو گرفتم
به جز تراز ۱۰ هزار فیزیک و ۸ هزار ریاضی و ۷ هزار عربی بقیش رو به وضوح گند زده بودم
خیلی دلم می خواد بنویسم یه عالمه دیگه
خیلی دلم میخواد کتابامو پهن کنم عکس بگیرم بذارم اینجا
ولی واقعا دیگه هیچ رمقی ندارم
من
به معنای واقعی کلمه
از این زندگی
خسته شدم…
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.