چندین ماه پیش، نمیدونم چی شد که یهویی سر از خونه یه دانشجو تو بیان دراوردم
پستاش ناراحت بود
از مشکلات پذیرش گرفتن تو ایران و سختیهای بی حد و حصرش مینوشت و یه بار در خلال صحبتای زیر پست متوجه شدم که تو همون دانشگاهی داره درس میخونه که لیبل بهترین دانشگاه ریاضی و مهندسی ایران روش خورده و من و خیلیای دیگه داریم تلاش میکنیم بهش برسیم
دلم گرفت اون روز
با این که میدونستم تو چه آشغال دونیای زندگی میکنیم، ولی بیشتر و بیشتر تر دلم گرفت چون تو بهترین دانشگاه همین آشغال دونی هم باز در حق رشتههای مختلف اجحاف میشه…
با استادایی که نمیدونم چه پدرکشتگی ای دارن با ریکام دادن و پذیرش گرفتنت!
بین همه این انزجارا، حال اون دانشجو، حال تلاشاش، یه جا نموندنش حالمو خوب میکرد!
وقتی ترامپ اومد و از همه دانشگاههای آمریکا ریجکت شد، دنیا رو سر منم خراب شد
نمیتونستم باور که یه نفر دیگه اسیر شده اینجا و باید همین چن سال باقی مونده از بهترین سالهای عمرشم اینجا بمونه
اما خیلی زود همه چی برام عوض شد
اون دانشجو کسی نبود که بشینه یه جا و از دست رفتن آرزوهاشو نگاه کنه
هزار بار همه اتفاقای بدش براش تکرار شد ولی آدم جنگیدن بود
انقدر جنگید و جنگید تا بالاخره رسید به یه چیزی شبیه همونی که میخواست
ولی میدونید
جنگ جومون الان خستهس
به اندازه سربازی که یه تنه میخواد یه سپاه رُ پیروز میدان کنه و همه جلوش وایسادن
هیچ کس نخواست که پیروز بشه ولی اون شد
وقتی تنهایی و یه تنه یه جنگ رُ میبری، همه چی بیاهمیت میشه
وقتی به باور قدرت درونت میرسی، همه چی بیاهمیت میشه و این اصلا دور از انتظار نیست
ولی مهم اینه که یه نفر دووم میاره و یه کاری رُ تا آخرش انجام میده…
دختر جنگجو
به ثمر نشستن تلاشهات مبارک :)
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.