میشه تو سرمای شب مشهد قلدرانه بگی میخوام تو صحن بمونم و دعا کنی بارون بیاد که خلوت شه و بارون بیاد
میشه در لحظه تصمیم بگیری و به عزترینت که دلش با دعای کمیل گفتنای تو هوایی شده تو واتس اپ زنگ بزنی و کل یه ساعت و بیست دقیقه رو دور از هم ولی باهم دل بدید به دعا
میشه اونجا قول بگیری که تنها نمونی
میشه حالت بهترین شه
میشه رو زمین بشینی و اشک بریزی
ولی نمیشه حالت خوب بمونه
حرم انگار کن که یه تیکه از بهشته، تا توشی فقط به بچهها فک میکنی، هیچ چیز دیگهای، اون فرشتههای معصومو از ذهنت دور نمیکنه، فقط خودتی و همه حسای خوبت، خودتیو فکر کارای کرده و نکردهات
خودتیو سکوت شنوندت
ولی وقتی پاتو از صحن میذاری بیرون، انگار که از همه چی جدا شدی و دیگه فقط تمام ذهنت بچهها نیستن
غم اون همه آدم ِ بی کار تو اون مرکز خریدای نجومی که هیچی مشتری ندارن و ماهی فلان تومن باید کرایه بدن، غم مردمت که حاضرن پول کمتر از حقشونو به خاطر شغل داشتن بگیرن، غم همه اشکاشون، غم همه ناراحتیاشون، غم کشورت، غم کشورت، غم کشورت…
نمیشه از حرم بیرون اومد و خوب موند
نمیشه تو راه خونه خوب موند
نمیشه دید یه عده حاضرن به واسطه یه اپلیکیشن بهت معرفی شن و مسیر سی تومنی از فرودگاه تا خونتونو یازده تومن بگیرن که فقط یه درآمدی داشته باشن
نمیشه
خیلی چیزا میلنگه
چرا حواسمون نیست؟
چرا حال همو خوب نمیکنیم؟
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.