من همون استقلالی خسته ایَم که وقتی کاوه گل ثانیه ۳۵ رو زد دیگه بیهوش شدم و ساعت ۲ بیدار شدم دیدم بچهها مصرانه بر سر پیمان ِ «نه یکی نه دوتا میزنیم سه تا سه تا» شون موندن
سید ۱۶اُمین کلین شیت آسیاییشو کرده و رکوردشو جا به جا کرده
همه چیم امن و امانه :)
یه سری دلخوشیها تو زندگی هستن بهت کمک میکنن بشی همون فرماندهای که بودی
یعنی قلب لعنتی ترین عضو ِ بدن عه
هر بار که زمین خوردم به خاطر این بود که بهش اهمیت دادم و هر موقع که خواستم پاشم، یه تیکشو انداختم دور
دارم سعی میکنم تیکه آخرشو در بیارم و بشم همون فاطمهای که عاشقش بودم
امروز آقای مرتضوی بعد از این که ناراحتیمو بابت دیر اومدن گواهینامه دید و بهش گفتم شما نمیدونید این دو ساعت رانندگی کردن صب چقد تو روحیم تاثیر داره، گفت خب این که مشکلی نیس، قبول که شدی من هر روز صب میام دنبالت بری دوراتو بزنی بعدم هرجا خواستی پیادت میکنم :) خوب تر از این آدم داریم اصن؟ تازه قرار شده گواهینامه گرفتم ببرمشون کلپچ بزنیم :)))
دیگه نمیخوام به چیزای بد فک کنم
شب که میخوام بخوابم، بچهها یکی یکی میان بغلم، یکیشون سرشو میذاره رو پام
اون یکیشون کنارم میخوابه که موهاشو نوازش کنم بقیشونم سرجاهاشون منتظرن که براشون قصه بگم
ولی میدونید مشکل اینجاس که خودم وسط قصه خوابم میره 🙊
آخ که چقدر خوبن
تا وقتی مامانم هست، الی هست و بچهها هستن زندگی مگه میشه بد باشه؟
نچ :)
نمیشه ^___^
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.