من و خدات دوتا دیوونه ایم ..

در من تمام توست و در تو تمام آنچه دوست می دارم ...

سه شنبه ۵ دلو

خالی خالیم
چرا همه مشکلا باید با هم بیان؟
حس یه آدم احمقو دارم که هی پشت هم اشتباه کرده
الانم که اینه اوضاع
شما خسته نشدین از بس من غر زدم؟ احتمالا کلا نمی‌خونید که آنفالو هم نمی‌کنید
واقعا چرا من تو این دنیا موندم وقتی همیشه مایه دردسرم؟
چرا وقتی می‌خوام از خدا مرگمو بخوام هی تصویر همه‌ی اون بچه‌هارو میاره تو ذهنم که یادم بیاد منتظرمن
آدم درست‌حسابی تر از من نبود؟
این که من عاشقشونم و همه دلیل نفس کشیدنم اون بچه‌هان رو هیچ کس حتی خودم نمی‌تونم منکر شم ولی خب انصافا، بهتر و بی آزار تر از من نبود؟
دلم آرامش می‌خواد
این که من نمی‌تونم با زور ِ بالاسرم کنار بیام و هرکی بهم زور بگه جلوش وای‌ میسم دست من نی
این قانون نانوشته مغزمه که هیچ چیز درست دیگه‌ای جاش نمیاد
ولی همین خاصیت زور نشنویه من و جلو همه زورا وایسادنام حس می‌کنم بقیه رو دیوونه می‌کنه
آخه خدا وکیلی مگه تقصیر منه که زور زیاد شده؟
چرا کسی به اونایی که زور میگن چیزی نمی‌گه؟
چرا همیشه فقط همه منو می‌بینن به عنوان مخل آسایششون ؟ چرا دلیل نا آرومی هامو نمی‌بینن؟
واقعا چرا؟
می‌دونید وضعیت الآنم خیلی بغرنجه
شما یه آدمی رو تصور کنید که دلش می‌خواد بمیره ولی حتی نمی‌تونه مرگشو از خدا بخواد
در این حد بدبخت اصن -_-

حوصله ۱۸ سالگی و هیچ کوفت و زهرمار دیگه‌ای رو هم ندارم

این منم که واسه اولین بار تو زندگیم دیگه هیچ ذوقی واسه تولدم ندارم و تو خونه بالاپایین نمی‌پرم که چرا با شروع شدن بهمن کسی هی هر روز ذوق نمی‌کنه و هی به فکر تولدم نیست

شاید تنها اتفاق متفاوت این روزا زنگ زدن مامانم به آموزشگاه رانندگی و هماهنگ کردن کلاسام از اولین شنبه‌ی «قانونی شدن» باشه…

حوصله ندارم

حتی اتفاق خوبم نمی‌خوام

ولی می‌تونید تصور کنید وقتی بعد یه شب وحشتناک که تا صب نتونستم بخوابم، و همون جوری خسته رفتم کتابخونه، ظهر الی رو ببینم که به خاطر من مدرسه رو پیچونده و آژانس گرفته بیاد کتابخونه که فقط بتونم نیم ساعت ببینمش، چه حالی داشتم؟

می‌دونید اولش فقط کلمه بی لیاقت بودنم تو ذهنم تکرار می شد ولی بعدش فقط خداروشکر کردم که یکی رو دارم که می دونم واقعااا دارمش یکی که رفتنی نیست، یکی که مطمئنم سهم من از این دنیای لعنتیه

یه سهم بی‌نظیر

___ سلوچ
۰۵ بهمن ۲۲:۵۲
خوش به حال اون بچه ها
خب جلوی زور هم وایسین حتی اگه زیاد هم شده ولی هیچوقت حق باهاش نیست
شما جلوی زور وایسین تحت هر شرایطی

fatemeh ^__^ :

می‌دونید وقتی هرکسی که دورتونه بهتون زور میگه یه چیزی به وجود میاد به اسم مشکل روانی
من در جریان این روزها و این سال‌ها خیلی عصبی شدم و این عصبی شدن خیلی داره به خودمو کسایی که دوسشون دارم لطمه می‌زنه …
الی
۰۵ بهمن ۲۲:۵۳
میدونی فاطمه! من تمام رویات واسه اون بچه ها رو میدونم. میدونم ک ب خاطر اونا باید زنده بمونی و مسئولیت سنگینیه. اما .... متاسفانه یا خوشبختانه تو یه مسئولیت دیگه ای تو زندگی داری ک باید ب خاطرش زنده باشی...
اگه من سهم توعم، تو تماااام دنیای منی.... میفهمی تمام دنیای یه آدم بودن ینی چی؟ میفهمی ک بعد از بابام فقط تویی تو دنیام؟ تو حق نداری تمام این دنیای بزرگ منو خراب کنی. میفهمی؟ تو و تمام اون بچه های کوچولوی رویاهات تمام دنیای منید... تو و تمام رویاهات. تو و تمام دنیای به بن بست رسیده ت. حاضرم هر کاااری تو این دنیا انجام بدم که خوشحال باشی... که حالت بهتر باشه... که تا آخرش پیشم باشی. که دنیات به بن بست نرسه. 
میدونی چه شرایط سختی داری. میفهممش. و به اندازه یه دنیا ناراحتم واست. نگرانم واست. و توی این یه مورد خاص کاری ازم بر نمیاد جز اینکه بهت بگم باید دست بجنبونی و خودت یه کاری واسه این فکرا و زندگیت بکنی تا از دست  نرفته... چون از هیشکی به جز خودت کاری بر نمیاد. اما بدون تو تمام این راه من وایسادم کنارت. وایسادم محکم که اگه زمین خوردی بیای بغلم گریه کنی. که اگه موفق شدی بیای تا شادیمونک جشن بگیریم. که اگه تونستم کمکت کنم. فاطمه تو، دقیقا خود تو تواناترین فرد زندگیتی. پس هیچ کس جز خودت نمیتونه این زندگیو خراب کنه! اما نکته مثبت اینجاست که هیچکسم جز خودت نمیتونه درستش کنه! 😌😉

fatemeh ^__^ :

می دونم اول به خاطر توعه که دارم نفس می‌کشم الی
من هرچقدم قوی باشم
هرچقدم تمام رویاها و فکرام اون بچه ها باشن بازم بدون بودن تو نمی‌تونم این کثیفی هارو تحمل کنم
کار بزرگی ازم می‌خوای اما می دونم که باید انجامش بدم و خب دارم سعی می کنم که انجام بدمش
کمک کن خب؟
همین جوری،
باش…
آقاگل ‌‌
۰۶ بهمن ۰۱:۱۳
اینکه نمیتونی با زور کنار بیای نه فقط مشکل نیست بلکه یک حسن و یک پوئن مثبت هم محسوب میشه. کسی که با زور کنار میاد یک انسان ضعیفه. یکی که چون نمیتونه خودش حق خودش رو بگیره وقتی میبینه که کسی قادر به انجام این کار هست چشم دیدن اون شخص رو نداره. این یک نکته است.
نکته دیگه اش جامعه بیمار ماست. ما عادت کردیم به یک سری برخوردها.
مثلا یک راننده اتوبوس واحد وقتی یکی کارت نمیزنه و پیاده میشه حق داره که بره جلوی طرف رو بگیره. اینجا حق مسلم با راننده اتوبوس واحده. ولی مشکل اینجاست که مردم ما خیلی راحت میان و گیر میدن به راننده! چرا حرکت نمیکنی؟ آی داد! آی هوار! مگه پول تو رو خورده! بیا بریم. ما کار داریم ما عجله داریم! 

ولی همه این ها نباید باعث بشه که جلوی زور نایستی.
حتی اگه به خاطرش مجبور بشی که تاوان بدی. حداقلش اینه که جلوی خودت و وجدان خودت و خدای خودت شرمنده نیستی. بقیه هم مهم نیستند!
.
.
راستی تولدتون مبارک باشه پیشاپیش:))
18سالگی سال خیلی خوبی میتونه باشه. سالی که میتونی وارد یک محیط جدید بشی. با آدم های جدید. و کیه که ندونه که دنیای آدما به تعداد افرادیه که میشناسن. پس وارد یک دنیای بزرگتر میشی. با طرز فکر های جدیدتر. و امیدها و آرزوهای جدیدتر. همه اینا باعث میشه تا 18سالگی یک سال خیلی ویژه باشه. سعی کن قدرش رو خیلی خوب بدونی و سعی کنی که موفق تر باشی. :))

fatemeh ^__^ :

می‌دونی آقاگل انقد این روزا همه بهم زور میگن که خسته شدم
انقدر نا آرومو عصبی شدم که دیگه هیچ سوختی ندارم برا ادامه مقابله‌هام
فقط هی هر روز و هر روز از اون آدما متنفرتر میشم و تو ذهنم کلی نقشه می‌کشم که تو زمان مناسبش عذابشون بدم
البته نه با زور
با توقعات خودشون 
بدم اومده از این زندگی لجن
فقط به مستقل شدن و دور شدن ازشون فک می‌کنم
می‌دونید واقعا خیلی وحشتناکه که نتونی ظلمو تحمل کنی و هیچ کسم نباشه که بهت حق بده
همیشه تو مقصر باشی چون صدات در میاد
چون نمی‌خوای به ساز ناکوک و زشت و تحمیلی بقیه برقصی
ما واقعا از ادمای اطرافم خسته شدم
فقط می‌خوام این یه سال تموم شه و خودم کسایی که می‌خوام باشن رو انتخاب کنم
۱۸ سالگی این اولین خوبی رو داره برام
صخره .
۰۶ بهمن ۱۸:۲۱
بهم میگی چی شده؟:)

fatemeh ^__^ :

چی بگم…
گفتنی نیست…
صخره .
۰۶ بهمن ۲۲:۲۸
Hum

fatemeh ^__^ :

:)
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
من ماگدالینم .. غول تماشا ...