بعد از مدتها به وبلاگ سر زدم…
چقد این چند وقت شلوغ بود و چقد حرف برا گفتن دارم
چقد کار برا انجام دادن دارم…
زندگیم یه خورده بی نظم شده و خب به دنبال زندگی قطعا اینجا هم بینظم شده و همین کلافهام میکنه…
این آخرین روزهای هفده سالگی رو باید بسازم
نباید بذارم همین قدر بینظم؛ یه لیبل هجده سالگی بخوره توپیشونیم…
و چقدر این سن برا من مهمه
هرچقدم که شما بگین همونه و فرق نداره، برا من فرق داره…
من اسمشو میذارم حدفاصل هموار شدن جاده زندگیم برا انجام یه سری کارا و روی دوش اومدن یه سری زیادی مسئولیت تو ادامه این جاده…
به نظرم از لحاظ فیزیکی خیلی منطقیه که شما تو جادهای که به خودیه خود اصطکاک کمتری داره؛ بار بیشتری رو دوشت باشه که باعث افزایش نیروی اصطکاک بشه و در نهایت بهت کمک کنه که تو این جاده بهتر راه بری، اون راهی که درست هست رو بری…
بعد از امتحان دیروز سه روز تعطیلیم تا دوشنبه و دوباره خر زدن برای امتحان یه ماه دیگه شروع میشه و تو این سه روز که یه روزش رو به پایانه قراره کارامو بندازم رو روال…
تو این یه ماه گذشته از صب تا شب کتابخونه بودم و از موقعی که میومدم تا وقت خواب هیچ کار مفیدی جز ولو شدن رو تخت نداشتم، و خب این اذیت کننده بود…
تصمیم گرفتم این یه ماه پیش رو، رو هرشب بعد از کتابخونه فیلم ببینم
تا حد خوبی برنامهها و هدفای آینده مشخصه و به عنوان یه دختر دَم ِ هجده سالگی از این بابت از خودم راضیم ولی خب همیشهی خدا یه گیری هست که آدم به خودش بده
الانم این گیره شده این بی نظمیه
شده فقط درس خوندنه
اولین کاری که کردم مرتب کردن پلی لیست گوشیم بود
بعدش باید به لپ تاپ سرو سامون بدم
بعدشم یه سری فیلم انتخاب کنم برا این روزها (پیشنهادهای شما با کمال میل پذیرفته میشود)
پیرو این فیلم دیدن احتمالا یه بخشی به وبلاگ اضافه میشه با همین موضوع
البته من یادم هست که گفته بودم اینجا از نجوم مینویسم و واقعا مدام خودمو سرزنش میکنم که چرا وقت نمیکنم حرفمو عملی کنم >_<
و البته پیروعه نزدیک شدن به هجده سالگی و افتادن یه سری اتفاقها تصمیم گرفتم به وبلاگ یه سمت و سوی سیاسی هم بدم و از اون دغدغهها و نگرانیها و احتمالا پیشنهادهایی که تا الان فقط با خودم راجبشون صحبت کردم اینجا بنویسم
لازم به ذکره که ذهنم در این باره کاملا بازه و اگر چیزی نوشته شد در آینده بی صبرانه منتظر نظرها و صحبتها و برداشتهای شماهم هستم
ولی بازم باید بگم که اگه کسی از این چیزا خوشش نمیاد و اینا باعث اذیتشه میتونه با یه خدافظی منو خودشو خوشحال کنه…
راجع به اون بخش گذری به بیرون (نجوم) وبلاگ، تازگیها یکی از فرومهای نجومی دقیقا با هدف و همین دغدغه من اقدام به انتشار یک سری درسنامه کرده، که اگه وقت نکنم خودم بنویسم یه همچین چیزی، اون درسنامههارو با ویرایش (در راستای درک بهترشون) و البته با منبع اینجا منتشر میکنم…
+ این چن وقت همه رو خوندم و ببخشید اگه کامنت نمیذارم…
+ سعی میکنم این زندگی همش درس خوندنی رو یکم متعادل کنم :)
+ برای بار هزارم میگم که عاشق این وبلاگ و اون خواننده های واقعیشم :)