چطوری به خودشون (-خودتون) اجازه میدن (-اجازه میدین) راجع به چیزی که دست طرف مقابل نیست مسخرش کنن (-کنین)؟
این که من موهام فر و پف داره مگه دست من بوده؟
مگه قیافمو خودم خلق کردم که قبل از این که به حرفم گوش کنن یه حرفی راجع به موهام یا قیافم می زنن؟
هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت نخواستم داشته هامو به روی کسی بیارم ولی وقتی کسی مستقیم و غیرمستقیم این موضوع رو مطرح میکنه تو دلم تو سرش داد میزنم و میگم
عوضش من حرفای منطقی رو می فهمم و می تونم فکر کنم و تو نمیتونی
من ریاضی میفهمم و تو نمیفهمی
من می تونم انقدر با یه نفر منطقی و محکم حرف بزنم که حرفمو قبول کنه تو نمی تونی
من کمبود ندارم که بقیه رو مسخره کنم و تو داری
من می تونم آدمای درست و انتخاب کنم و تو نمی تونی
و خیلییی چیزای دیگه که من دارم و تو نداری
ولی همیشه سکوت میکنم و همه این صداها به خودم برمیگرده و میشه بغض
که گاهی مثه الان که از حد تحملم خارج میشه و میشه اشک
میشه نوشته ای که هیچ وقت نخواستم کسی بخونتش…