چن روز پیشها بود در مسیر اتاق به آشپزخانه برای اوردن آب جوش در تردد بودم و همزمان داشتم به این فکر می کردم که چه خوب میشد که یک چای ساز برای اتاقم بگیرم که دیگه این همه تردد نداشته باشم :/
به ناگاه همین فکر را بلند مطرح کردم ک مامان گفت
- عه :/ اتفاقا داشتم فک می کردم یه چای ساز بگیرم :/
+ عه خب ایول نصف نصف پول بدیم ولی بذاریمش تو اتاق من :/
- نه بابا اتاق نمیشه که …
+ مامان من میگم ترددم زیاده بین اتاق آشپزخونه به خاطر همین چای ساز بگیریم وگرنه خب سماور که تو آشپز خونه هست! بعدشم شما و حسین صب به صب یه دونه چایی بیشتر نمی خورید پس منطقیه ک تو اتاق من باشه !!
- حالا بذار ببینم چی میشه -_-
خلاصه بعد از کش و قوس های فراوان در راستای پیدا کردن مارک و مدل خوب عصر امروز مادر جان شازده را به خانه آورد!
بعد من طبق قرار قبلی گفتم خاب! ببریمش در اتاق جان و یک هو برادر و مادر گرامی اعتراض کردند ک چه و این حرف ها :/
تا جایی که حسین می گفت اصلا ببریم در اتاق من :|
و کلا دردسر ها بود تا این شازده را راهی اتاق کردم
ولی اخر سر پیروز شدم :دی
گلاب به رویتان ولی حالا دیگر اتاقم فقط یک سرویس بهداشتی کم دارد برای پانسیون شدن که آنهم یک فکری برایش می کنم -_-
مهمون جدید :دی