شنبه ۲۹ آبان ۹۵
۱۸:۲۶
ببین میدونی قبول دارم مسیر تا وقتی لذت بخشه ک بدونی تهش بالاخره به یه جایی میرسی، ولی قبول داری اگه مقصدت همون ول بودنه باشه چقد حال میده؟
که مثلا هدفتو بذاری این ک از ایستگاه فضایی بیای بیرون و بری
هرجایی که امواج گرانشی میبرتت و تو میتونی همه جا بری
وای فکرشو بکن ! یه سیستمی داشتیم ک میتونستیم یه عالمه نزدیک خورشید شیم یا یه عالمه ازش دور شیم!
یا مثلا فک کن میرسیدی به کمبرند سیارکی ! اگه میتونستی جون سالم بدر ببیری بین تونل سنگا، اون وقت یه تخته سنگ بزرگ برا خودت انتخاب میکردی، دراز میکشیدی روش! یه دستت زیر سرت و یه پات رواون یکی! به ستاره نگاه میکردی، دور از آلودگی نوریو هزار تا آلودگی مسخره دیگه! بعد که استراحت میکردی دوباره راه میوفتادی و تخته سنگتو ول میکردی و میرفتی میگشتی ! تو بی وزنی و بی مکانی! و انقد میرفتی تا بالاخره یه روز یا به صورت طبیعی یا بر اثر برخورد یه شهاب سنگ بمیری! اون وقت جسم بی جونت تو فضا میموند و نمیدونم آیا اونجا موجودی هست که بخواد تجزیت کنه یا نه! شاید فضا هم مثه دریا جسم بی جونو پس بزنه وببرتش به یه جایی ک جاذبه باشه! اون موقع ممکنه بازم به ایستگاه فضایی برگردی ولی این بار بدون روح عوضش با یه کوله بار حس و تجربه ی جدید و هیجان انگیز :)
+ کامنتم در پی اخرین پست یک من عزیز :)
+ وقتی با کوچک ترین تلنگری کلی خیال میبافم برا خودم…
+ این خیالای گاه وبی گاه رو دوست دارم…
+ هرکسی که میخواد منو بکشه فقط کافیه توانایی تصورکردن رو ازم بگیره!
+ بهار از راه دور هیچ کاری از دستم برنمیاد ولی فقط میتونم با تمام وجودم و با تمام حالتای التماسی دنیا ازت بخوام که به هر قیمتی هم که شده و با هر سختی ای به هدف خودت برگرد…
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.