تا آخر تابستون همین امسال نجوم برام فقط تو ساختار ستارهها و مکانیستم تشکیل و تحول کیهان و دنیای فرمولا و انتگرالا خلاصه میشد…
رصدای باشگاه که به خاطر جو امتحان آرامش نداشت
یعنی دروغ چرا
اون چن دقیقهای که جمعیت تو سالن بودنو حاضر میشدن می کندم و میومدم بیرون و اون لحظهها آخر آرامش بود
اون شب که تو چشمنای زمین فوتبال خوابیده بودمو تو آسمون غرق شدم
یادش بخیر واقعا!
تو راه یزد برا رصد فاینال با امیر قدر ستارههارو حفظ میکردیم
تو راه اسکچ میزدیم
کری میخوندیم برا هم
رصد چه چیزی بود...
با این که وقتی نمرش اومد عملا نابود شدم و یه برنز بهم هدیه داد ولی بازم رصد بود
با همون اباهت و عشق و آرامش خاص خودش
یادمه دومین باری که با باشگاه رفتیم رصد ماه میومدو حدودا ساعت ۱۲ غروب میکرد
بعد از این که اومدیم تهران امیراحسان این عکس رو برام فرستاد و گفت خودش گرفته و من عملا نابود شدم :))))
اخه هرچی تلاش کرده بودم از پشت تلسکوپ عکس بگیرم از ماه نشده بود :دی
اون روز هرچی بهش گفتم بهم یاد بده عکاسی نجومی نداد که نداد :/
گفت طلارو که گرفتی بت یاد میدم :/
اون روزا گذشت و من برنز شدم و نتونستم یاد بگیرم و الانم که بهش میگم میگه بذار رصد بریم بت یاد میدم!
میدونید؟ بدجنسه کلا :| ولی خب من بی کار نشستم که :))
امشب دوربینو شارژ کردم عزممو جزم کردم که از ماه عکس بگیرم :))
بااین که عکسای اولم یه جوری بود که انگار از لامپ عکس گرفتم تا ماه ولی انقد تنظیماتشو تغییر دادم تا بالاخره شد ^___^
بالاخره از این گوی جادویی عکس گرفتم
بدون سه پایه :دی
اونم امشب که براش یه شب خاص بود
که اومده بود بهمون بگه آهای زمینیاااا منو میبینید؟ الان نزدیک ترو پرنورتر از همیشه اومدم که بهتون بگم دوستون دارمممم
قد یه دنیااا :)