دو سه روزی بود که تلویزیون ناخوش بود
اولین بار که نزدیک بود با ناخوشیش حسین و منو سکته بده
شما تصور کنید ساعت ۶ و نیم شنبه قبل از ال کلاسیکو بیای تلویزیون را روشن کنی و هیییی چشمک بزنه ولی چشمتون به جمال آرم شبکه سه روشن نشه
بعد پنج دقیقا دعا و التماس و توروخدا روشن شو و خلاصه استرس های فراوان در لحظه ای چشمای نا امید منو حسین را با روشن شدنش قلبی کرد 😍
خلاصه
اون روز گذشت و پریروز دوباره گویی سرفه ها کرده و اعلام مرض کرد :-|
مامان هم زنگ زد نمایندگیش که بیان و این طفل بیچاره رو درمانش کنن
حالا از دیروز که آقای دکترش اومده و قطعه پاورش را برده تازه امروز نبودش حس می شود!
امروزی که فرداش اتفاق مهمی در پیش داره 🙊
حسین: ماماااااااانننننننننن بیا بریم یه تلویزیون بخریم :(((
مامان: :-/
حسین: مامااان فردا دورتموندو رئال بازی دارند چرا درک نمی کنی اخهههه :(((
من: اصن تو هنو تصمیو گرفتی طرف رئال باشی یا دورتموند ؟
حسین: اونو که اصن نگو نگو -_-
من: من که دورتموند
حسین: ببین مامان دو راه بیشتر نداری
مامان: :-))) (منتظر)
حسین: یکی این که پاشی الان بریم تلویزیون بخریم یا این که من برم تبدیل بخرم دستگاه رو به مانیتور وصل کنم :-/ که نظر من رو اولیه چون با صرفه تره!!!
مااااامااااان می دونی دورتموند رئال یعنی چی اصن؟ قلب من قراره فردا دو تیکه بشه یعنی اصن امکان نداره من بازیو نبینم :(((
مامان: تبدیل داشتیماااا ردش کردم رفت -_-
حسین: خو پ بیا بریم تلویزیون بخریم :-/
چرا من حس نمیکنم تو خونه جنس مونث وجود داره -_- الان قاعدتا یکی باید از فوتبال متنفر باشه که غر بزنه و مامانمو منصرف کنه حتی از تبدیل خریدن :دی
اما الان مامانمم حس می کنه که یه تبدیل کمه :-/ رئال دورتموندو نبینیم چیو ببینیم عاخههه :))
الان جاش بود که منو حسین نعره ها بزنیم و یه صدا بگیم مامان فوتبالی، همینه همینه :))